فیزیولوژی اعصاب

فیزیولوژی اعصاب

فیزیولوژی اعصاب , فیزیولوژی حسی , فیزیولوژی اعمال حرکتی , ساختارهای اعمال ویژه مغزی , حواس ویژه , گیرنده های حسی , حس های پیکری , پتانسیل گیرنده , تطابق در گیرنده , تمییز دو نقطه مسیر DCML و اسپانیوتالامیک , کورکتس سوماتوسنسوری , پالئو و نئواسپانیوتالامیک , درد راجعه , اعمال حرکتی نخاع و رفلکس های نخاعی , کنترل قشری و تنه مغزی اعمال حرکتی , مخچه و نقش ان در اعمال حرکتی , هسته های قاعده ای و نقش آنها در کنترل اعمال حرکتی , انواع نرون ها در نخاع , نقش دوک عضلانی و اندام و ترگلژی در رفلکس های نخاعی , نقش قشرهای حرکتی و مسیرهای حرکتی , هسته های دهلیزی و نقش آنها در تعادل , مخچه , مدارهای نرونی و اعمال حرکتی , هسته های قاعده ای و نقش آن در اعمال حرکتی , یادگیری و حافظه , سیستم لیمبیک , هیپوتالاموس , قشرهای ارتباطی در مغز , خواب وامواج مغزی , سیستم عصبی اتونوم , انواع حافظه , مکانیسم های درگیر در ایجاد حافظه کوتاه مدت و دراز مدت , اعمال هیوکامپ , امیگدال , نواحی ارتباطی واعمال ان ها , ویژگیهای خواب REM , NREM , اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک شباهتها و تفاوت ها , حس بینایی , حس شنوایی , حس چشایی , حس بویایی , مکانیسم های درگیر در پتانسیل گیرنده در فتورسپتورها , انواع سلولهای موجود در شبکیه , و نقش آنها در بینایی , انواع سلولهای گانگلیونی , پتانسیل گیرنده در رسپتور شنوایی و مکانیسم های درگیر در انتقال صوت , انواع مزه ها و مکانیسم دوک آنها در گیرنده چشایی , ویژگی هایی حس بویایی ,  

فصل 1- فیزیولوژی حسی

فصل 2- فیزیولوژی اعمال حرکتی

فصل 3- ساختارهای اعمال ویژه مغزی

فصل 4- حواس ویژه

 

  

فصل اول  فیزیولوژی حسی

 

  • گیرنده های حسی
  • حس های پیکری

Hot points

  1. پتانسیل گیرنده
  2. تطابق در گیرنده
  3. تمییز دو نقطه
  4. مسیر DCML و اسپانیوتالامیک
  5. کورکتس سوماتوسنسوری
  6. پالئو و نئواسپانیوتالامیک
  7. درد راجعه

 

فصل اول

بخش اول :  گیرنده های حسی

5 نوع گیرنده حسی پایه وجود دارد:

  1. گیرنده های مکانیکی mechanoreceptor مرکل – مایسنر – اجسام پاچینی – رافینی
  2. گیرنده های حرارتی thermoreceptor
  3. گیرنده های درد nociceptor
  4. گیرنده های الکترومغناطیسی که تابش نورهای شبکیه را درک می کنند.
  5. گیرنده های شیمیایی مثل گیرنده های فشار اکسیژن در خون شریانی، اسمولاتیه مایعات بدن، غلظت دی اکسید کربن و ...

 

نکته:  هر نوع گیرنده به یک نوع استیمولوس که برای آن طراحی شده فوق العاده حساس است اما به انواع دیگر استیمولوس های حسی تقریبا بطور کامل پاسخ نمی دهد مثلا سلولهای استوانه ای و مخروطی پاسخدهی زیادی به نور دارند اما به گرما سرما و فشار روی کره چشم پاسخ نمی دهند.

هر حسی که ما قادر به درک آن هستیم (درد – لمس – نور- گرما و ...) یک نوع یا  مودالیته حسی گفته می شود.

ما مود التیه های حسی مختلف را درک می کنیم اما فیبرهای عصبی فقط ایمپالس را انتقال می دهند و نوع احساس که بر اثر تحریک یک فیبر عصبی درک می شود توسط این نقطه از سیستم عصبی که فیبر عصبی به آن منتهی می شود تعیین می شود. مثلا تحریک یک فیبر عصبی درد صرفنظر از نوع محرک دردناک باعث ایجاد احساس درد در فرد می شود به این اختصاصی بودن فیبرهای عصبی برای انتقال فقط یک مودالیته حسی، اصل خطوط علامتگذاری شده یا labeled line  گفته می شود.

پتانسیل گیرنده

صفت مشترک تمام گیرنده های حسی این است که اگر محرکی گیرنده حسی را تحریک کند سبب تغییر دادن پتانسیل الکتریکی غشای گیرنده می شود که به این تغییر پتانسیل گیرنده گویند.

نکته: هنگامیکه پتانسیل گیرنده از حد آستانه برای تولید پتانسیل عمل در فیبر عصبی متصل به گیرنده بالاتر می رود سبب ایجاد پتانسیل عمل می شود هر قدر پتانسیل گیرنده از حد آستانه بالاتر رود فرکانس پتانسیل عمل بیشتر می شود.

پتانسیلی گیرنده جسم پاچینی

جسم پاچینی گیرنده فشار بوده از یک انتهای عصبی بدون میلین تشکیل شده که بوسیله لایه های تقریبا متحدالمرکز احاطه شده و اولین گره رانویه عصب از زیر همین لایه ها شروع شده است لایه های متحدالمرکز از جنس بافت ویسکوالاستیک هستند.

وقتیکه فشاری به جسم پاچینی وارد می شد، از لایه های ویسکوالاستیک عبور کرده و به انتهای بدون میلین عصب می رسد و سبب باز شدن کانالهای سدیمی مکانیکی و ورود سدیم بدرون غشا می شود که این عمل با دپلاریزاسیون موضعی در غشا. پتانسیل گیرنده را ایجاد می کند.

مکانیسم سازش یا تطابق در گیرنده

یکی از مشخصات ویژه تمام گیرنده های حسی انست که پس از مدتی نسبت به اسیتمولوس های حسی خود به طور نسبی یا بطور کامل تطابق پیدا می کند یعنی اگر یک محرک حسی بطور مداوم به گیرنده وارد شود گیرنده در ابتدا با فرکانس زیاد و سپس با فرکانس های بسیار کمتری به محرک پاسخ می دهد تا اینکه در نهایت در اکثر موارد فرکانس به صفر کاهش می یابد.

براساس نوع تطابق، گیرنده ها به 2 دسته تقسیم می شوند:

گیرنده های فازیک: گیرنده هایی که به سرعت تطابق پیدا می کنند را فاز یک می گویند مثل جسم پاچینی این گیرنده ها تغییرات شدت محرک را کشف می کنند.

گیرند های تونیک: گیرنده های با تطابق آهسته هستند این گیرنده ها تا زمانیکه محرک وجودداشته باشد ایمپالس می فرستند و مغر را بطور مداوم از حالت بدن و رابطه آن با محیط اطراف آگاه می کنند مثل گیرنده های ماکولا در دستگاه دهلیزی گیرنده های درد،  گیرنده های فشاری درخت شریانی و گیرندهای شیمیای اجسام آئورتی و کاروتیدی، بعضی گیرند های لمسی مثل رافینی ودیسکهای مرکل. این نوع گیرنده ها شدت محرک مداوم را کشف می کند.

رابطه شدت تحریک و احساس درک شده توسط مغز: بین ایندو مورد رابطه خطی وجود ندارد بلکه رابطه توانی است.

همچنین فرکانس پتانسیل های عملی که یک محرک در یک فیبر عصبی حس تولید می کند بوسیله یک تابع توانی با شدت محرک وارده متناسب است.

ایستگاه تست – گیرنده های رافینی (ارشد فیزیو 85)

الف- گیرنده حسی گرما هستند

ب- بیشترین تراکم را در پوست تنه دارند

ج- دارای تطابق سریع هستند

د- در حس تماس و فشار نقش دارند.

انواع فیبرهای عصبی انتقال دهنده سیگنال

به طور کلی به دو دسته تقسیم می شود

فیبر A که شامل آلفا، بتا، گاما و دلتا می باشد. فیبرهای میلین دار قطور و متوسط اعصاب نخاعی هستند

فیبر B فیبرهای عصبی کوچک بدون میلین هستند که ایمپالس ها را با سرعت های آهسته هدایت می کنند.

فیزیولوژیست های حسی انواع فیبرهای حسی را به صورت زیر تقسیم می کنند:

گروه Ia – فیبر حسی از انتهاهای حلقوی مارپیچی دوک عضلانی (همان نوع A-آلفا هستند)

گروه Ib – فیبر حسی اندام   گلژی (همان نوع A  آلفا هستند)

گروه II – فیبرهای حسی گیرنده های لمس دقیق پوستی و گیرنده های گل افشان دوک عضلانی (همان فیبرهای نوع A-بتا و A- گاما هستند)

گروه III – فیبرهای حامل حس های دما – لمس خام و درد سوزنی (همان نوع A – دلتا هستند)

گروه IV – فیبرهای بدون میلین حس درد، خارش، دما و لمس خام (همان نوعC  هستند)

تمییز دو نقطه

برای بررسی هر تماس یک پرگار را گرفته و دو نوک آن را  از هم باز میکنیم و روی پوست شخصی که چشمانش بسته است می گذاریم و فاصله پرگار را کم می کنیم تا جاییکه شخص یک نقطه را درک کند. احساس تماس یک نقطه یا دو نقطه بدلیل میدان گیرنده است یعنی اگر دو سوزن در دو میدان جداگانه باشد دو نقطه می شود. ولی اگر در یک میدان باشد احساس یک نقطه ای به شخص دست می دهد.

قدرت قشر حسی برای تمییز بین دو نقطه تحریک، تحت اثر مکانیسمی بنام مکانیسم مهار جانبی قرار دارد. یعنی هر مسیر حسی در صورت تحریک شدن بطور همزمان سیگنالهای مهار جانبی تولید می کند این سیگنالها به اطراف سیگنال تحریک گسترش یافته و نرونهای مجاور را مهار می کنند مهار جانبی با بلوکه کردن گسترش جانبی سیگنالهای تحریکی سبب افزایش درجه کنتر است در طرح حسی درک شده در قشر مغز می شوند.

ایستگاه تست – توانایی تشخیص همزمان دو نقطه روی پوست بر اساس کدام مکانیزم مهاری زیر است؟ (ارشد فیزیو 87)

الف -  پیش سیناپی

ب- جانبی

ج- پس feedback نورد

د- پیش feed-forward نورد

 

بخش دوم :حس های پیکری

حس های پیکری در مقابل حس ها ویژه شامل بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و تعادل قرار دارد.

در حس های پیکری گیرنده های حسی در ساختمانهای معینی قرار ندارند مثل حس های لمس – فشار و درد، حرارت، ارتعاش و حس پوسپتیوادسپتو   و خارش

تشخیص و انتقال حس های تماسی

اگرچه لمس فشار و ارتعاش به صورت حس های جداگانه تقسیمبندی می شوند همگی بوسیله انواع گیرنده ها گرفته می شود. احساس لمس عمدتا ناشی از تحریک گیرنده های  تماس در پوست یا در بافتهایی است که بلافاصله زیر پوست قرار دارد. احساس فشار بدلیل تغییر شکل بافت های عمقی است و احساس ارتعاش بدلیل سیگنالهای حسی تکراری با فرکانس سریع است.

تقریبا تمام گیرنده های حسی تخصصی عمل یافته از قبیل اجسام مایسنر، گیرنده های مو، اجسام پاچینی و انتهاهای رافینی سیگنالهای خود را از طریق فیبرهای حسی A    با سرعت هدایت 30 تا 70 متر در ثانیه انتقال می دهند اما انتهاهای عصبی آزاد عمدتا از طریق فیبرهای نوع A دلتا با سرعت هدایت 5 تا 30 متر در ثانیه و یا فیبرهای بدون میلین C با سرعت 1 تا 2 متر در ثانیه سیگنال را انتقال می دهند.

تمامی گیرنده ها در حس ارتعاش نقش دارند. اجسام پاچینی ارتعاشات 30 تا 800 سیکل در ثانیه و اجسا مایسنر در سایر گیرنده ها ارتعاشات با فرکانس پایین (2 تا 80 سیکل در ثانیه) را تشخیص می دهند.

انتهاهای عصبی آزاد بسیار حساس با تطابق سریع در احساس قلقلک و خارش نقش دارند ولی این احساس از طریق فیبرهای C منتقل می شود

مسیرهای حسی انتقال سیگنالهای پیکری بداخل سیستم عصبی مرکزی شامل

  1. سیستم ستون خلفی – لمنیسکوس میانی
  2. سیستم قدامی جانبی یا آنتروترال
  3. سیستم ستون خلفی – لمنیتسکوس میانی DCML

حس های لمس و فشار دقیق، حس های فاز یک مانند ارتعاش و حس های وضعی از مفاصل از طریق این سیستم منتقل می شوند

طناب خلفی از 2 ستون تشکیل شده است:

الف – گراسیلیس داخلی تر است

ب – کونه آتوس خارجی تر و در قسمت های بالاتر است.

تحریکات بخش های تحتانی تماس و فشار دقیق وارد ستون گراسیلیس و تحریکات بخشهای بالای تنه مثل دستها وارد ستون کونه آتوس می شود.

تحریکات در ادامه مسیر خود در ستون خلفی به هسته های گراسیلس و کونه اتوس در ستون خلفی بصل النخاع می رسند تا رسیدن به بصل النخاع یک نرون درگیر است که جسم سلولی آن در عقدۀ شوکی است. در هسته های بصل النخاع نرون های درجه دوم منشأ گرفته و اکسون آنها در بصل النخاع متقاطع شده به سمت مقابل می رود و وارد مسیری می شود که به آن نوار ریلی داخلی یا مدیال لمینسکوس می گویند این مسیر در انتها به هسته های اختصاصی حس پیکری در تالاموس می رسد.

هسته ای اختصاصی حس پیکری در تالاموس شامل دو بخش VPL (ونتروپوستریولترال) و VPM (ونتروپوستریومدیال) هستند. نوار مدیال لمینسکوس به VPL ختم می شود سپس نرون درجه سوم از VPL تالاموس شروع شده و در کورتکس حس پیکری در قشر مغز ختم می شود.

کورتکس حس پیکری: در لوب آهیانه ای قدامی در پشت شیارمرکزی مغز کورتکس حس پیکری قرار گرفته که شامل 2 بخش کورتکس سوماتوسنسوری II , I می باشد.

کورتکس سوماتوسنسوری I : بخش اصلی قشر حس پیکری است. از بخش II وسیعتر و مهمتر است و دارای یک درجه بالای لوکالیزاسیون بخشهای مختلف بدن است یعنی از لحاظ فیزیولوژیک تمام بخش های سطح بدن در این ناحیه تصویر شده اند بطوریکه پا در بالا، نصف تنه و دست در بخش مرکزی و صورت در تحتانی ترین بخش تصویر شده است که به این تصویر شدن نقطه نقطه somatotopic organization گویند.

کورتکس سوماتونسوری II در بخش تحتانی جانبی لوب آهیانه یا پارتیال قرار دارد.

تصویر بدن در SII یکطرفه است یعنی تصویر سمت راست درست s1سمت چپ قرار دارد و تصویر بدن در SII دو طرفه است ولی تصویر دقیق نیست.

اگر s1 سالم و SII خراب باشد ظاهرا از لحاظ درک تماسی خیلی اشکال پیدا نمی شود و در غیاب SII بخش SI می تواند کار خود را انجام دهد. اگر SII سالم و s1 خراب باشد شخص ممکنست از طریق SII احساس تماس داشته باشد ولی نمی تواند ماهیت اشیاء را از راه دست تشخیص بدهد.

تخریب SI باعث ایجاد Astereognosis استرگنوزی می شود که فرد قادر به تشخیص ماهیت اشیاء  از راه لمس نیست.

نکته در قشر مغز بلافاصله در عقب ناحیه  I نواحی 5 و 7 برودمن، ناحیه ارتباطی پیکری Somatic association area رامی سازند که در شناسایی کردن معانی عمیق تر اطلاعات حسی و درواقع تفسیر نقش دارند. تخریب این منطقه باعث ایجاد آمور فوسنتز Amorphosynthesis یا عدم تشخیص شکل اشیاء می شود.

نکته مهم: انتقال حس وضعی یا پروپریوسپتیو که شخص را از وضعیت بدن مطلع       می کند از طریق مسیر DCML صورت می گیرد.

  1. سیستم قدامی جانبی یا آنترولترال
  2. حس های تماس و فشار غیر دقیق و خام و درد و حرارت، قلقلک خارش و حس جنسی از طریق این ستون منتقل می شود.
  3. نرون های آوران اولیه از گیرنده ها وارد ستون خلفی شاخ خاکستری نخاع شده و در لایه های VI , V , IV , I ختم می شوند سپس نرون های درجه دوم از این محل شروع شده اکسون آنها در نخاع تقاطع حاصل کرده و وارد سمت مقابل شده و در مسیر اسپانیو تالامیک در ستون انتروکترال صعود می کنند. این مسیراسپانیو تالامیک شامل دو بخش قدامی و کناری است بخش قدامی یا انتریور کوچکتر و مسئول انتقال حس لمس خام است و بخش کترال بزرگتر بوده و مسئول انتقال حس درد و حرارت است.

مسیرهای قدامی و جانبی در نهایت در هسته های مشبک تنه مغزی و انشعاب دیگری از آن در هسته های شکمی قاعده ای تالاموس و داخل تیغه ای تالاموس ختم می شوند.

 

حس درد

به 2 نوع درد سریع و درد آهسته تقسیم می شود. درد سریع ظرف 11 ثانیه پس از وارد آمدن محرک دردناک بوجود می آید. دردتیز، درد گوشی، درد سوزنی، حاد یا الکتریکی نیز گفته می شود مثل درد پوست بدلیل بریده شدن با چاقو.

درد آهسته به آهستگی طی ثانیه ها یا دقیقه ها افزایش می یابد. درد مبهم، ضرباندار تهوع آور، مزمن نیز گفته می شود این درد هم در پوست و هم در بافت یا اندام عمقی         می تواند ایجاد شود.

گیرنده های درد از نوع انتهاهای عصبی آزاد هستند.

انواع محرکهای گیرنده درد شامل محرکهای مکانیکی حرارتی وشیمیایی هستند.

نکته مهم:

گیرنده های درد بر خلاف بخش عمده گیرنده های حسی تطابق بسیار کمی دارند و یا گاهی اصلا تطابق پیدا نمی کنند.

سیگنالهای درد سریع سوزنی بوسیله محرکهای مکانیکی یا حرارتی درد تولید شده و از طریق فیبرهای A – دلتا منتقل می شود برعکس نوع آهسته یامزمن  درد عمدتا بوسیله محرکهای شیمیایی درد یا گاها محرکهای مداوم مکانیکی یا حرارتی تولید شده و بوسیله فیبرهای C منتقل می شود.

دو مسیر دوگانه در نخاع برای انتقال درد در ستون آنتروسلترال وجود دارد:

  1. راه نئواسپاینوتالامیک: فیبرهای درد سریع A دلتا در مسیر خارجی تر عمدتا درد مکانیکی و درد حاد حرارتی را انتقال می دهند.

تعدادکمی از فیبرهای این مسیر در نواحی مشبک تنه مغز ختم می شوند و بخش عمده از تنه مغز عبور کرده و به تالاموس هسته های شکمی قاعده ای تالاموس بخش کوچکی به هسته های خلفی تالاموس می رسند.

میانجی عصبی احتمالی برای فیبرهای درد سریع A – دلتا، گلوتامات است.

  1. مسیر پالئواسپانیوتالامیک: یک سیستم قدیمی تر بوده و درد آهسته را عمدتا ازطریق فیبرهای C انتقال می دهد. فیبرهای محیطی تقریبا بطور کامل در لایه های III , II شاخه خلفی نخاع ختم می شوند که به آن ماده ژلاتینی گفته می شود.

در سر راه این مسیر سیناپس های متعددی وجود دارد که سرعت هدایت را کاهش می دهد فقط 10/1 تا 4/1 فیبرها در این مسیر بدون سیناپس به هسته های خلفی تالاموس می روند. عمده فیبرها در یکی از سه ناحیه زیر ختم می شوند:

  1. هسته های مشبک بصل النخاع – پل مغز و مزالنسفال
  2. ناحیه بامی یا تکتال مزانسفال
  3. ناحیه خاکستری دورتانت سیلویوس

بنظر می رسد نواحی تحتانی مغز در درک درد زجرآور نقش دارند.

ماده میانجی احتمالی در مسیر پالئواسپانیوتالامیک ماده P است.

نکته: محل درد سریع سوزشی را بطور دقیقتری از درد آهسته می توان تعیین کرد.

نکته: درک خام و اولیه درد در سطح تالا موس است یعنی اگر کسی قشر مغزش از کار افتاده باشد احساس درد دارد ولی تعیین محل و کیفیت درد بعهده قشر مغز است.

سیستم افیونی مغز Opiate

در بدن مواد پیتیدی شبیه مرفین بنام opioid ترشح می شود که مهمترین آنها شامل بتا – اندورفین (در هیپوتالاموس وهیپوفیز)، مت – انکفالین (در هیپوفیز) و لو انکفالین و دینورفین (به مقادیر کمتر در همان نواحی) وجود دارد.

فعال شدن سیستم ضد درد یا توسط سیگنال عصبی که وارد ناحیه خاکستری دور قناتی و نواحی دور بطنی می شوند یا غیر فعال شدن مسیرهای درد توسط داروهای شبه مرفین می تواند بطور کامل بسیاری سیگنالهای درد  را سرکوب کند.

تئوری دریچه ای کنترل درد

در این تئوری گفته می شود که در سر راه مسیر درد دریچه هایی هستند که در مواقع معینی بسته می شوند و انتقال درد کاهش یافته و یا متوقف می شود یکی از این دریچه های عنوان شده ماده ژلاتینی و بخش دیگری قسمت خاکستری دور کانال سیلویوس        می باشد که در این نواحی انکفالین زیادی وجود دارد وقتیکه تحریک دردناک به نوبت وارد می شود و سعی می کنیم با مالش منطقه درد را کاهش دهیم. تحریک تماسی باعث می شود که فیبرهای حس ضخیم تر  تحریک شده و از طریق مسیر لمس به سمت بالا برود. این فیبرها در مسیر انشعابی از خودخارج کرده و به ماده ژلاتینی (لایه III , II) می فرستند که انکفالین ترشح میکند و باعث کاهش درد می شود. عمل انکفالین جلوگیری از ترشح میانجی های شیمیایی است که از انتهای اعصاب آوران درد ترشح        می شود.

محل دیگری که کنترل درد در آن انجام می شود. PAG یا بخش خاکستری دور قنات سیلویوس است. از PAG مسیری شروع شده که به هسته رافه – مگنوس در تنه مغزی می رود این هسته ها حاوی سروتونین هستند از این هسته مسیری آغاز شده و به نخاع رفته و روی ماده ژلاتینی اثر می کند این مسیر رافه – اسپانیال سروتونین ترشح کرده و بطور مستقیم یا غیر مستقیم باعث توقف جریان درد در ماده ژلاتینی می شود.

درد راجعه یا انتشاری

دردی است که محل آن که درک می شود با منشأ واقعی درد متفاوت است مثلا فرد از درد کمر شکایت دارد در حالیکه منشأ اصلی ان در کلیه است. مکانیسم های مطرح شده شامل:

تئوری همگرایی: عصبی که درد بخش احشایی را وارد نخاع می کند با عصبی که درد بخش های سطحی تر را منتقل می کند با هم به روی یک نرون مشترک در نخاع وارد می شود و چون مغز اطلاع بیشتری از بخش های سطحی دارد درد قسمت احشاء به درد قسمتهای سطحی تعبیر می شود.

تئوری درماتومی: اندامهایی که در دوران جنینی از یک درماتوم جنینی مشتق شده اند درد انها بهم ارجاع می شود مثلا درد قلب به بازوی چپ منتقل می شود

ایستگاه تست – درد ارجاعی از کدام ناحیه شروع و در کجا احساس می شود؟ (ارشد فیزیو 87)

الف – پیکری – احشایی

ب- پیکری – پیکری

ج- احشایی و  احشایی

د- احشایی – پیکری

درد احشایی

دو نوع است:

  1. درد احشایی حقیقی که به صورت مبهم است و محل دقیق آن معلوم نیست. فیبرهای عصبی آوران این درد از نوع آوران های سمپاتیک و پاراسمپاتیک هستند.
  2. ایسکمی، محرک های شیمیایی، اسپاسم احشای توخالی مثل روده، کیسه صفرا، حالب و یا اتساع بیش از حد یکی از احشای توخالی می تواند باعث ایجاد درد احشایی شود.
  3. درد احشایی جانبی محل دقیق و مشخص دارد بخصوص در قفسه سینه و این نوع درد از درد های تیز و سریع است و توسط اعصاب سوماتیک نخاعی منتقل می شود.

 

نکته مهم

اگر نخاع کاملا بطور عرضی قطع شود تمام حس ها و اعمال حرکتی مربوط به قطعات نخاعی پایین تر از محل قطع از بین می روند.

اگر یک نیمه از نخاع بطور عرضی قطع شود سندرم براون – سکوار بوجود می اید. بدین شرح که :

  1. تمام اعمال حرکتی در همان طرف قطع شده در تمام قطعات پایین محل قطع از بین می رود.
  2. حس های درد، حرارت که مربوط به مسیر اسپامینوتالامیک هستند در طرف مقابل بدن از بین می رود.
  3. حس هایی که از طریق مسیر DCML منتقل می شود مثل حس وضعی ارتعاش، لمس دقیق در همان طرف محل قطع از بین می رود.
  4. لمس خام به علت انتقال نسبی در راه اسپاینوتالامیک طرف مقابل همچنان باقی می ماند.

 

 

خلاصه

  1. تحریک گیرنده حسی با تغییر دادن پتانسیل الکتریکی غشای گیرنده سبب ایجاد پتانسیل گیرنده می شود که از انواع پتانسیل موضعی است.
  2. گیرنده ها بر اساس تطابق به دو دسته گیرنده های فاز یک و تونیک تقسیم می شوند. گیرنده های فاز یک به سرعت تطابق پیدا می کنند و در تشخیص تغییرات شدت محرک نقش دارند اما گیرند های تونیک تطابق آهسته داشته و شدت محرک مداوم را درک می کنند.
  3. فیبرهای عصبی انتقال دهنده سیگنال بر اساس وجود میلین به دودسته A (میلین دار) و C (بدون میلین) تقسیم می شوند. انواع فیبرهای عصبی حسی شامل IV, III , II , Ib, Ia می باشد.
  4. انتقال سیگنالهای حس پیکری در نخاع در دو مسیر DCML و انترولترال صورت می گیرد.
  5. حس لمس و فشار دقیق، ارتعاش و حس های وضعی از مسیر DCML و حس درد و حرارت، لمس خام از مسیر آنترولترال منتقل می شوند.
  6. SII, SI کورتکس حس پیکری در ناحیه لوب اهیانه ای قدامی قرار گرفته که معادل نواحی 1، 2، 3 برودمن است و کورتکس ارتباطی حس پیکری (منطقه 5 و 7برودمن) بلافاصله در عقب ناحیه I قرار دارد که در تفسیر اطلاعات حسی نقش دارد.
  7. درد سریع یا سوزنی از مسیر نئواسپانیوتالامیک و از طریق فیبرهای A-دلتا منتقل می شود اما درد مزمن یا اهسته از مسیر پالئواسپانیوتالامیت و از طریق فیبرهای C منتقل می شود.

 

بانک تست

1- در مورد درد کدام عبارت صحیح است؟ (ارشد فیزیو 85)

الف- درد احشایی توسط فیبرهای عصبی سوماتیک منتقل می شود.

ب- درد سریع توسط فیبرهای نوع A دلتا منتقل می شود

ج- ترشح انکفالین در نخاع موجب تحریک انتقال درد می شود.

د- درد احشایی حقیقی از نوع درد سریع است.

2- با تخریب کامل قشر حس پیکری، کدام حس های سوماتیکی باقی می ماند و در کدام ناحیه مغزی تشخیص داده می شود؟ (ارشد فیزیو 87)

الف- تماس دقیق و فشار – تالاموس

ب- حرارت و درد تالاموس

ج- تعادل و درد – مخچه

د- ارتعاش و تعادل – مخچه

3- کدام عبارت زیر در مورد حس های سوماتیکی صحیح است؟ (ارشد فیزیو 85)

الف- حس های ارتعاش و تماس غیر دقیق توسط سیستم خلفی منتقل می شوند

ب- حس های تعادل و تماس دقیق توسط سیستم قدامی – جانبی منتقل می شوند.

ج- حس های فشار و وضعیت توسط سیستم ستون خلفی منتقل می شوند.

د- حس درد و وضعیت توسط مسیر نخاعی – تالاموس منتقل می شوند.

4- کدام عبارت درباره درد راجعه درست است؟ (ارشد فیزیو 85)

الف- در اندامهای احشایی گیرنده ندارد

ب- فیبرهای عصبی درد احشایی حقیقی، میلین دار قطور هستند.

ج- در اندام های احشایی حس می شود

د- در سطح بدن حس می شود.

5- قدرت تمییز بین دو نقطه تماس در کدام ناحیه از اندام پیکری بیشتر است؟ (تغذیه 87)

الف- قسمت مرکزی کمر

ب- کف پا

ج- گونه ها

د- نوک انگشت سبابه

6-    درد از نوع C کدامیک از نروترنسمیترهای زیر را در شاخ خلفی نخاع آزاد می کنند؟ (ارشد تغذیه 87)

الف - استیل کولین

ب – گابا

ج- ماده P

د- دوپامین

 

 

 

 

  فصل دوم نروفیزیولوژی اعمال حرکتی

 

  • اعمال حرکتی نخاع و رفلکس های نخاعی
  • کنترل قشری و تنه مغزی اعمال حرکتی
  • مخچه و نقش ان در اعمال حرکتی
  • هسته های قاعده ای و نقش آنها در کنترل اعمال حرکتی

 

Hot point فصل دوم

  1. انواع نرون ها در نخاع
  2. نقش دوک عضلانی و اندام و ترگلژی در رفلکس های نخاعی
  3. نقش قشرهای حرکتی و مسیرهای حرکتی
  4. هسته های دهلیزی و نقش آنها در تعادل
  5. مخچه، مدارهای نرونی و اعمال حرکتی
  6. هسته های قاعده ای و نقش آن در اعمال حرکتی

 

 

 

 فصل دوم :  نروفیزیولوژی اعمال حرکتی

بخش 1- اعمال حرکتی نخاع و رفلکسهای نخاعی

ماده خاکستری نخاع ناحیه جمعبندی کننده برای رفلکس های نخاعی است. هر سیگنال حسی پس از ورود به نخاع به سوی دو مقصد جداگانه می رود

  1. یک شاخه عصب حسی بلافاصله در ماده خاکستری نخاع ختم شده و سبب پیدایش رفلکس های موضعی قطعه ای و سایر اثرات موضعی می شود.
  2. شاخه دیگر سیگنال ها را به سوی سطوح بالاتر سیستم عصبی ارسال می کند.

انواع نرون ها در نخاع :

  1. نرون های حرکتی قدامی: این نرون ها فیبرهای عصبی از خود خارج می کنند که نخاع را از راه ریشه های قدامی ترک کرده و به فیبرهای عضلات اسکلتی عصب می دهند که به دو دسته نرون های الفا و گاما تقسیم می شوند. نرون های حرکتی الفا فیبرهای عصبی قطور نوع A- الفا هستند که به عضلات اسکلتی عصب می دهند.

نرون های حرکتی گاما فیبرهای A- گاما هستند که به فیبرهای داخل دوکی عضلات اسکلتی می ورند.

  1. نرون های واسطه (انیترنرون) : نرون های کوچک، بسیار تحریک پذیر بوده غالبا فعالیت خودبخودی از خود نشان می دهند و با نرون های حرکتی شاخ قدامی سیناپس می دهد تقریبا تمام سیگنالهای ورودی به نخاع از اعصاب نخاعی یا مغز ابتدا وارد نرون واسطه ای شده و سپس با نرون حرکتی ارتباط برقرار می کند.

نکته مهم: سلولهای رنشاو: نرون های واسطه ای کوچک از شاخ قدامی نخاع هستند. این نرون ها بوسیله شاخه جانبی یاکولترالی که از نرون حرکتی قدامی خارج می شود تحریک می شونداین سلولها مهاری بوده و نرون های حرکتی اطراف را مهار می کنند که سبب ایجاد مهار جانبی می شود.

  1. نرون های پروپریواسپانیال : فیبرهای مختص به نخاع هستند و از یک قطعه به قطعه دیگر می روند این فیبرهای صعودی و نزولی مختص نخاع در رفلکس های چند قطعه ای و نیز رفلکس هایی که حرکات همزمان پاهای قدامی و خلفی را همگام می کنند نقش دارند.

 

 

دوک عضلانی Muscle spindle

هر دوک عضلانی 3 تا 10 میلیمتر طول دارد ودرداخل دوک، فیبرهای عضلانی داخل دوکی کوچک قرار دارد که بخش مرکزی آن رسپتور حسی بوده و فاقد فیلامان اکتین ومیوزین بوده و یا مقدار بسیار کمی دارد به طوریکه منقبض نمی شود بخش های انتهایی فیبر عضلانی داخل دوکی توسط فیبرهای A- گاما تحریک می شوند و می توانند منقبض شوند.

فیبرهای داخل دوکی به دو دسته تقسیم می شوند:

  1. فیبر داخل دوکی با کیسه هسته ای Nuclear bag fiber
  2. فیبر داخل دوکی با زنجیر هسته ای Nuclear chain fiber

در ناحیه گیرنده مرکزی دوک عضلانی دو نوع انتهای حسی وجود دارد:

  1. پایانه اولیه یا پایانه حلقوی مارپیچ یا فیبر Ia که به دور بخش مرکزی هر دو نوع فیبر داخل دوکی قرار دارد.
  2. پایانه حسی ثانویه یا فیبر II که فقط بدور بخش مرکزی فیبر داخل دوکی با زنجیر هسته ای پیچیده است.

نکته مهم: هنگامیکه بخش گیرنده دوک به طور آهسته تحت کشش قرار می گیرد تعداد ایمپالس که از پایانه اولیه و ثانویه صادر می شود تقریبا به طور مستقیم با افزایش کشش افزایش می یابد، که به این اثر پاسخ استاتیک گیرنده دوک می گویند.

هنگامیکه طول رسپتور دوکی ناگهان افزایش یابد فقط پایانه اولیه به طور ویژه تحریک شده که به آن پاسخ دینامیک مربوط به پایانه اولیه گویند.

اعصاب حرکتی گاما که به دوک می روند به دو دسته تقسیم می شوند.

  1. گامای دینامیک که عمدتا فیبر داخل دوکی با کیسه هسته ای را تحریک می کند
  2. گامای استاتیک که عمدتا فیبر داخل دوکی با زنجیر هسته ای را تحریک می کنند.

در حالت عادی بویژه زمانیکه مقداری تحریک گاما وجود دارد دوک های عضلانی ایمپالس های عصبی حسی را به طور مداوم از خود صادر می کنند کشیدن دوک عضلانی فرکانس صدور ایمپالس را افزایش می دهد در حالیکه کوتاه کردن دوک این فرکانس را کاهش می دهد.

انواع رفلکس های سوماتیک نخاعی:

  1. رفلکس های تک سیناپسی مثل رفلکس کشش عضلانی یا جهش زانو یا knee jerk است.

    اگر عضله ای را تحت کشش قرار دهیم مثل عضله چهار سرران (با زدن ضربه توسط چکش رفلکس و افزایش طول عضله و تاندون) بر اثر این عمل گیرنده های دوک عضلانی تحریک شده و پتانسیل گیرنده ایجاد می کنند و در نهایت پتانسیل عمل از طریق اعصاب آوران که از نوع II , Ia هستند وارد نخاع می شود. در نخاع نرون ها با نرون های حرکتی آلفا که به عضله اسکلتی می روند سیناپس داده و آنها را تحریک کرده و باعث انقباض عضله میشود. در اثر انقباض عضله ساق پا به سمت بالا جهش می یابد. این رفلکس یک رفلکس کششی دینامیک است.

رفلکس باری: از فرد می خواهیم  دستش را دراز کند سپس وزنه ای را در دستش قرار می دهیم فرد این وزنه را تحمل می کند و به این حالت رفلکس کشش استاتیک می گویند که یک عمل غیر ارادی است و شخص بدون توجه وزنه را نگهداشته است.

نکته مهم: فواید دوک عضلانی:

  1. انجام رفلکس کشش استاتیک
  2. یک عمل مهم رفلکس کششی توانایی ان در جلوگیری از بعضی انواع نوسان یا پرشی بودن حرکات بدن است که باعث می شود انقباضات نرم و یکنواخت باشد.
  3. تثبیت کردن وضع بدن در جریان عمل حرکتی است که نیاز به مقاومت زیاد دارد.
  4. دوک عضلانی در فعالیتهای حرکتی ارادی هم نقش دارد بطوریکه در بیشتر موارد همزمان با نرون حرکتی آلفا نرون گاما نیز تحریک می شود که باعث انقباض همزمان تغییرهای خارج دوکی و داخل دوکی می شوند این عمل اولا مانع تغییر طول قسمت گیرنده دوک عضلانی در جریان انقباض کل عضله می شود ثانیا عمل مناسب تخفیف دهنده. دوک عضلانی را صرفنظر از تغییر طول حفظ می کند.

2- رفلکس دوسیناپسی مانند رفلکس وتری گلژی

اندام وتری گلژی یک گیرنده حسی کپسول دار است که فیبرهای وتر عضله از آن عبور می کند که در واقع انتهای اعصاب آوران Ib هستند این اعصاب به نخاع رفته و بوسیله یک نرون واسط مهاری که در بخش خاکستری نخاع قرار دارد یا نرون حرکتی آلفا سیناپس داده و باعث مهار انقباض عضله می شوند. در واقع زمانیکه تانسیون در عضله و بنابراین بر روی وتر عضله افزایش می یابد اثر مهاری ناشی از اندام وتری می تواند انقدر شدید باشد که باعث یک واکنش ناگهانی در نخاع و شل شدن ناگهانی تمام عضله شود که به آن واکنش در برابر درازشدن گویند که یک مکانیسم حفاظتی است.

اندام وتری گلژی نیز دارای پاسخ دینامیک و استاتیک است. افزایش ناگهانی تانسیون عضله باعث پاسخ شدید و دینامیک گیرنده می شود اما بلافاصله فعالیت آن کاهش یافته و با فرکانس پایدار پایین تری به صدور  ایمپالس پاسخ می دهد که در پاسخ دینامیک است.

علاوه بر واکنش در برابر دراز شدن نقش دیگر اندام وتری گلرژی گلژی یکسان کردن نیروی انقباضی در میان فیبرهای عضلانی است.

3- رفلکس های چند سیناپسی

رفلکس خم کننده (فلکسور) – در حیوان نخاعی یا بدون مخ، تقریبا هر نوع استیمولوس که به یک دست یا پا وارد می شود موجب انقباض عضلات خم کننده آن اندام می شود و به این ترتیب آن اندام را از جسم تحریک کننده دور می کنند این عمل موسوم به رفلکس خم کننده یا فلکسور است سیگنالهای حسی با نرون های حرکتی عضله فلکسور را تحریک و همچنین نرون های حرکتی عضله اکستانسور یا باز کننده را مهار می کنند. بین نرون حسی و نرون حرکتی در نخاع نرون های واسطه ای متعدد قرار دارند. این رفلکس در نهایت باعث دور کردن اندام از محرک دردناک شده به آن رفلکس عقب کشیدن یا withdrawal هم می گویند.

رفلکسور راست کنند متقاطع crossed-extention در این رفلکس در اندام مقابل به صورت کنترالترالی عضله اکستانسور تحریک شده و عضله فلکسور مهار می شود. در واقع این رفلکس سبب نگهداری وضعیت بدن به طور مناسب در خلال رفلکس فلکسور می شود.

عصب گیری متقابل یا reciprocal innervation زمانیکه یک رفلکس کششی عضله ای را تحریک می کند بطور همزمان با آن عضلات مخالف را مهار می کند در این حالت عضله مقابل عضله فلکسور باید بحالت بازدر بیاید.

رفلکس های وضعیتی

رفلکس هایی هستند که وضعیت اندام های حرکتی را تعیین می کند و موقعی که انجام می شود باعث می شود. ما تعادل و وضعیت خود را درست حفظ کنیم.

رفلکس های اتونوم در نخاع

  • تغییرات تنوس رگی ناشی از تغییرات گرمای موضعی
  • تعریق ناشی از گرمای موضعی روی سطح بدن
  • رفلکس های روده ای – روده ای برای کنترل اعمال حرکتی روده
  • رفکلس های تخلیه کننده برای خالی کردن مثانه پر
  • رفلکس دسته جمعی mass reflex : در انسان نخاعی گاهی نخاع بطور ناگهانی فوق العاده فعال شده باعث تخلیه شدید قسمتهای بزرگ نخاع می شود. محرکی که باعث آن می شود یک محرک قوی آسیب رساننده به پوست یا پر شدن بیش از حد یکی از احشا از قبیل اتساع بیش از حد مثانه یا روده است اثرات رفلکس شامل:
  1. بخشهای بزرگی از بدن به صورت اسپاسم خم کننده شدید در می اید
  2. ممکن است مثانه و کولون تخلیه شود
  3. فشار شریانی غالبا تا مقادیر فشار سیستولی بیش از 200 میلیمتر جیوه بالا برود
  4. تعریق شدید در بخشهایی از بدن.

 

 

بخش دوم : کنترل قشری و تنه مغزی اعمال حرکتی

کلا نواحی مختلف مغز سه نوع قشر دارد: 1. قشر حسی یا سنسوری    2. قشر حرکتی یا موتور    3. قشر ارتباطی

چندین قشر حرکتی در مغز وجود دارد: 1. قشر حرکتی اولیه یا M1   2. قشر پیش حرکتی یا پره موتور    3. ناحیه حرکتی ضمیمه

قشر حرکتی اولیه M1: در جلوی شیار مرکزی واقع شده و تصویر اندام های بدن در M1 نقش شده است تصاویر تنه دست و پا یکطرفه است یعنی مثلا پای راست روی کورتکس چپ نقش شده است در حالیکه تصویر عضلات صورت به طور دو طرفه قرار گرفته است. معادل منقطه 4 برودمن است

ناحیه پره موتور یا پیش حرکتی در جلوی قشر حرکتی اولیه قرار دارد. سیگنالهای عصبی تولید شده در این بخش موجب طرحهای حرکتی بسیار پیچیده تر می شوند. ناحیه حرکتی ضمیمه عمدتا در شیار طولی قرار گرفته است انقباضات ایجاد شده توسط تحریک این ناحیه عمدتا دو طرفه هستند این ناحیه بطور همگام با ناحیه پیش حرکتی عمل می کند تا حرکات مربوط به قرار دادن اندام ها در یک ارتفاع خاص حرکات تثبیتی قسمتهای مختلف بدن و حرکات مخصوص قرار دادن سر و چشم ها در وضعیتهای مختلف را فراهم می کند.

از قشر حرکتی تحریکات بوسیله دو سیستم به عضلات می رسند:

1.سیستم هرمی یا پیرامیدال:

الف – راه قشری – نخاعی (کورتیکواسپانیال)

این راه حدود 30 درصد از قشر حرکتی اولیه، 30 درصد از نواحی پیش حرکتی و حرکتی ضمیمه و 40 درصد از نواحی حس پیکری شروع می شود پس از ترک قشر مغز از کپسول داخلی و سپس در جهت رو به پایین از تنه مغزی عبور کرده و هرمهای بصل النخاع را می سازد در این ناحیه حدود 90 درصد فیبرها تقاطع کرده به سمت مقابل رفته و در راه کورتیکواسپانیال لترال یا جانبی در نخاع پایین می روند و عمدتا باواسطه نرون های واسطه با عضلات ارتباط پیدا می کنند.

ب- راه کورتیکوبولبار. که از قشر مغز شروع شده از کپسول داخلی عبور کرده و به تنه مغزی می رسد در این ناحیه بصورت دو طرفه با هسته های اعصاب مغزی مثل 3، 4، 5، 6 ارتباط حاصل کرده و باعث حرکات عضلات ناحیه سر و صورت می شود.

  1. سیستم خارج هرمی

در این سیستم تعداد زیادی مسیر هست که به عضلات می رود ولی جزء سیستم هرمی نیست شامل:

مسیرهایی بینابین مغزی

الف- مسیر قرمزی – نخاعی یا روبرو اسپانیال

ب- مسیر رتیکولواسپانیال

ج- وستیبولواسپانیال یا دهلیزی – نخاعی

 

نکته مهم: جالب ترین فیبرها در راه هرمی جمعیتی از فیبرهای میلیندار قطور با قطر متوسط هستند که از سلولهای هرمی غول پیکری بنام بتز شروع می شوند که فقط در قشر حرکتی اولیه وجود دارند.

نکته مهم: قشر حرکتی اولیه بطور طبیعی یک اثر تحریکی تونیک مداوم روی نرون های حرتکی نخاع اعمال می کندو در اثر حذف این اثر هیپوتونی ایجاد می شود.

نقش تنه مغز در کنترل حرکات:

تنه  مغز از بصل النخاع، پل مغز، مزانسفال تشکل شده است در تنه مغز تشکیلات تورینه ای بنام تشکیلات مشبک قرار دارد که دارای مرکز یا هسته هایی است که در کنترل اعمال حیاتی مثل تنفس و قلب و عروق و .. نقش دارد.

هسته های مشبک تنه مغز به 2 گروه تقسیم می شوند: 1. هسته های مشبک پل مغزی که باعث تحریک عضلات ضد نیروی ثقل می شود.

2- هسته های مشبک بصل النخاع که نقش شل کردن عضلات ضد نیروی ثقل را ایفا می کند.

هنگامیکه تنه مغزی در زیر سطح میانی فرانسفال بطور عرض قطع شود اما سیستم مشبکی پلی بصل النخاعی و دهلیزی دست نخورده بمانند حیوان دچار سختی ناشی از بی مخی یا decerbrate rigidity می شود که فقط در عضلات ضد نیروی ثقل یعنی گردن – تنه و راست کننده های پاها بوجود می اید.

علت سختی، قطع سیگنالهای تحریکی ورودی قوی است که بطور طبیعی از قشر مغز، هسته قرمز و عقده های قاعده ای به هسته های مشبک بصل النخاع می روند در نتیجه سیستم مهاری مشبک بصل النخاع عمل خود را از دست می دهد.

نکته مهم : هسته های دهلیزی باعث تحریک عضلات ضد نیروی ثقل می شوند.

دستگاه دهلیزی (بخشی از سیستم حفظ تعادل)

دستگاه دهلیزی از گیرنده هایی تشکیل شده که داخل مجاری نیمدایره ای و اوتریکول و ساکول قراردارند. در گوش داخلی در هر طرف سه گیرنده در مجاری نیمدایره و یک گیرنده در اوتریکول و یک گیرنده در ساکول قراردارد به مجرای نیمدایره شامل سه مجرای افقی –قدامی و خلفی است که نسبت بهم زاویه 90 درجه دارند داخل این مجاری و اتریکول و ساکول مایع اندولنف است که حاوی پتاسیم بالاست. و در خارج مجاری غشایی مایع پری لنف قرار دارد که سدیم بالا دارد. گیرنده هایی که در مجاری نیمدایره هستند داخل کریستال امپول و گیرنده های اوتریکول و ساکول داخل اندام اتولیتی یا ماکولا قراردارند.

تاج امپولی و اندام اتولیتی از سلولهای مژکدار تشکیل شده که این مژک ها داخل ماده ژلاتینی قراردارد و قاعده این سلولهای مژه دار هم انتهای اعصاب دهلیزی متصل است.

ویژگیهای سلول مژکدار:

هر سلول مژکدار حاوی 50 تا 70 مژک ثابت و 1 مژک حرکتی یا کینوسیلیوم است.

خم شدن توده مژکها در جهت کینوسیلیوم باعث افزایش فشار اتصالات رشته ای و کشیده شدن مژکها در جهت رو به خارج و باز شدن کانالهای یونی می شود که با ورود یون های مثبت از اندولنف به سلول باعث دپلاریزاسیون و در نتیجه افزایش فرکانس ایمپالس ها می شوند.

در حالیکه خم شدن توده مژکها در خلاف جهت کینوسیلیوم با کاهش فشار وارد بر اتصالات رشته ای کانالهای یونی را بسته در نتیجه هیپرپلاریزاسیون در غشا اتفاق می  افتد.

نکته مهم: ماکولای اوتریکول در یک صفحه افقی در سطح تحتانی اوتریکول قرار دارد و نقش مهمی در تعیین جهت قرار گیری طبیعی سر نسبت به جهت نیروی ثقل در زمانیکه شخص به طور قائم ایستاده دارد در حایکه ماکولای ساکول در صفحه عمودی بر روی جدار داخل ساکول قرار گرفته و در حفظ تعادل فرد در وضعیت دراز کشیده نقش دارد ماکولاهای اوتریکول و ساکول در تشخیص شتاب خطی نیز نقش دارند.

نکته مهم: نقش مجاری نیمدایره در تشخیص چرخش سر در یک جهت یا جهت دیگر است و در حفظ تعادل سکونی یا حفظ تعادل در جریان حرکت یک جهت با سرعت ثابت نقش ندارند. نقش مجاری نیمدایره پیش بینی ایجاد عدم تعادل است و بنابراین باعث می شود که مراکز تعادلی تنظیم های جلوگیری کننده مناسب خود را انجام دهند.

ایستگاه تست – گیرنده های مجاری نیمدایره ای در سیستم های دهلیزی در چه حالتی فعال می شوند.

الف- شتاب خطی

ب- شتاب زاویه ای

ج- حرکت قائم رو به بالا

د- حرکت قائم رو به پائین

 

 

بخش سوم:  مخچه

مخچه نقش عمده ای در زمان بندی فعالیت های حرکتی و در رفتن سریع و نرم از یک حرکت به حرکت بعدی باز می کند. در کنترل شدت انقباض عضلانی زمانیکه بار عضله تغییر می کند و کنترل واکنش های متقابل لحظه ای بین گروه های عضلات اگونیست و انتاگونیست کمک می کند بخصوص در کنترل فعالیت های عضلانی بسیار سریع مثل دویدن – ماشین نویسی – نواختن پیانو و صحبت کردن اهمیت دارد . مخچه در تصحیح خطای اعمال حرکتی ارادی هم نقش دارد.

فقدان مخچه باعث ناهمگام شدن تقریبا کامل اعمال حرکتی می شود اما هیچ عضله ای فلج نمی شود.

آناتومی عملی مخچه: مخچه از طریق سه پایک به تنه مغزی متصل است (فوقانی –میانی – تحتانی)

دارای 2 نیمکره است که از طریق کرمینه یا ورمیس بهم متصلند.

مهمترین مسیرهای ورودی مخچه: 1. آوران از نخاع (اسپانیوسربلار) که شامل دو بخش است:

الف- نخاعی مخچه ای دور سال یا پشتی که از دوک عضلانی و سایر رسپتورهای پیکری اطلاعات را به مخچه می آورد.

ب- نخاعی مخچه ای ونترال یا شکمی که عمدتا سیگنال های حرکتی را از راه های کورتیکواسپانیال و ربرو اسپانیال دریافت می کند.

  1. یک مسیر آوران گسترده و مهم مسیر قشری – پلی – مخچه ای است که از قشر حرکتی و پیش حرکتی مغز و قشر حس پیکری شروع شده و از طریق هسته های پلی و از مسیر پلی – مخچه ای (پونتوسربلار) وارد مخچه می شود.

نتیجه: مسیر مستقیم از قشر به مخچه نداریم.

  1. آوران از هسته زیتون تحتانی در تنه مغزی که مسیر زیتونی مخچه ای (الایوسربلار) را می سازد.
  2. آوران از هسته های دهلیزی که مسیر دهلیزی – مخچه ای (وسیتبولوسربلار) را می سازد.

آوران از هسته های مشبک که مسیر رتیکولو و ستیبولار را می سازد.

مهمترین مسیرهای خروجی از مخچه:

  1. مسیری که از مخچه به هسته قرمز رفته و بعد از مسیر قرمزی – نخاعی به نخاع می رود

  2. مسیری که به هسته های دهلیزی رفته و بعد به نرون های حرکتی نخاع می رود.

  3. مسیری که به تشکیلات مشبک رفته و به عضلات می رود.

  4. مسیری که به تالاموس (بخش VPL) رفته و بعد به قشر حرکتی می رود و از قشر به وسیله مسیرهای هرمی و خارج هرمی به عضلات می رسد

نتیجه = مخچه بطور مستقیم با عضلات مرتبط نیست ولی کار انها را کنترل می کند.

مدارهای نرونی داخل مخچه:

مخچه از دو بخش قشری و مرکزی تشکیل شده است. در بخش مرکزی مخچه، هسته های عمقی مخچه قرار گرفته اند که شامل هسته دندانه دار (dentatel) فاسیتژیال و انترپوزیتوس (interpositus) می باشد.

هر فیبری که وارد مخچه می شود انشعابی خارج کرده و به هسته های عمقی می فرستد و بعد به قشر مخچه می فرستد و هر سیگنالی که از مخچه خارج می شود بطور کلی باید از هسته عمقی عبور کند.

فیبرهای ورودی به مخچه شامل: 1. فیبرهای بالا رونده climbing که منشأ زیتون تحتانی دارند.

  1. فیبرهای خزه ایmossy از سایر بخشهایی که به مخچه عصب می فرستند منشأ می گیرند.

قشر مخچه سه لایه دارد که از سطح به عمق شامل:

  1. لایه مولکولی

  2. لایه پورکنژ

  3. لایه گرانولار

لایه گرانولار = در این لایه سلولهایی بنام گرانولار قرار دارد که جسم سلولی انها در این لایه است ولی اکسون انها به لایه های سطحی رفته و در لایه های مولکولی بصورت T مانند دو شاخه شده و فیبرهای موازی یا paralell  را می سازد. سلولهای گلژی نیز در این لایه قرار دارند که نقش مهاری بر سلول گرانول دارند. فیبرهای خزه ای تحریکات خود را به سلول گرانولار وارد می کنند.

لایه پورکنژ- در این لایه سلولهای پورکنژ قرار دارند که از بزرگترین سلولهای بدن است جسم سلولی این نرون ها در این لایه است و دندریت بسیار منشعب آنها در لایه سطحی قرار دارد اکسون آنها تنها اکسونی است که از قشر مخچه خارج شده و به هسته عمقی می رسد از انتهای اکسون سلولهای پورکنژ نروترنسمیتر گابا که مهاری است ترشح می شود. فیبرهای بالا رونده به مخچه رفته و با دندریت سلولهای پورکنژ سیناپس برقرار می کنند  از انتهای این فیبرها Asp , Glu ازاد می شود که تحریکی است.

لایه مولکولی – در این لایه فیبرهای موازی وجود دارد که در واقع همان اکسون سلولهای گرانولاراست که با دندریت سلولهای پورکژ سیناپس دارند(از نوع تحریکی )

در این لایه 2 نوع سلول دیگر بنام های سبدی و ستاره ای هم وجود دارد که روی دندریت پورکنژ اثر مهاری دارد.

به طور کلی تحریکی که به مخچه می رسد ابتدا انشعاباتی به هسته عمقی می دهد و این باعث افزیش ایمپالس های هسته عمقی می شود اما خروجی پورکنژ که سبب مهار هسته های عمقی می شود و ایمپالس ها متوقف می شود بطور طبیعی تعادل بین ایندواثر، مختصری به نفع تحریک است بطوریکه در شرایط ارامش سیگنالهای خروجی از سلول هسته های عمقی در یک سطح متوسط از تحریک در ادم ثابت باقی می ماند.

ایستگاه تست – کدامیک از سلولهای درون مخچه از نوع تحریکی است؟(ارشد فیزیو 87)

الف- سبدی

ب- ستاره ای

ج- دانه دار

د- گلژی

اعمال لوب های مخچه:

لوب فلوکولوندولر = این لوب در رابطه نزدیک با دستگاه دهلیزی است بهمین دلیل به آن وستیبولوسربلوم گفته می شود و چون از نظر فیلوژنتیکی قدیمتر است به آن آرکی سربلوم یا مخچه باستانی گویند. این لوب در تعادل اندام های حرکتی و چشم نقش دارد. تخریب ا ین لوب باعث حرکات نامتعادل در چشمها (نیستاکموس پاندولی) می شود.

ناحیه ورمیس و پارامیس = این نواحی با نخاع ارتباط زیادی دارد به ان اسپانیو سربلوم یا مخچه نخاعی گفته می شود به این منطقه پالئوسربلوم نیز گفته می شود این بخش مدار مورد نیاز برای همگام کردن حرکات قسمتهای انتهایی اندام ها بویژه دستها و انگشتان دست را تأمین می کند.

نیمکره های مخچه = این بخش عملا تمام ورودی خود را از قشر حرکتی و قشرهای پیش حرکتی و حس پیکری مجاور مغز دریافت می کند و به آن مخچه مخی یا سرپروسرپلوم است. و چون جدیدترین منطقه تکاملی مخچه است به آن نئوسربلوم گویند. این بخش در برنامه ریزی حرکات متوالی ارادی بدن و اندام ها یعنی برنامه ریزی این حرکات تا یک دهم ثانیه جلوتر از حرکات واقعی عمل می کند.

اختلالات بالینی مخچه

  1. آتاکسی یا عدم تعادل و دیسمتری یا اختلال در تشخیص فاصله که منجر به ناهماهنگی حرکات می شود.

  2. هایپرمتری

  3. ناتوانی در انجام حرکات متوالی

  4. اختلال

  5. لرزش در جریان انجام کار اداری action or intention tremor

  6. نیستاگموس مخچه ای

  7. کاهش تنوس

 

 

بخش 4 : عقده های قاعده ای

در برنامه ریزی و کنترل طرح های پیچیده حرکات عضلانی کمک کرده و شدت های نسبی حرکات متوالی و جهت های حرکت و توالی حرکات چندگانه پشت سر هم و موازی در انجام هدفهای پیچیده حرکتی ویژه راکنترل می کنند.

این بخش در رابطه نزدیک با قشر مغز و سیستم قشری نخاعی عمل می کند. در واقع عقده های قاعده ای عملا تمام سیگنالهای ورودی خود را از قشر مغزی دریافت کرده و تمام خروجی های خود را مجددا به قشر مغز می فرستد.

عقده های قاعده ای شامل یکسری هسته هایی است که در بخش های مختلف مغز قرار دارد شامل:

  • گلوبوس پالیدوس
  • دم دار یا caudate
  • پوتامن
  • ماده سیاه
  • هسته ساب تالامیک

هسته دم دار و پوتامن را جسم مخطط یا striate گویند.

مدارهای نرونی هسته های قاعده ای:

مدار پوتامن

این مسیر عمدتا از نواحی پیش حرکتی و حرکتی ضمیمه و ناحیه حس پیکری اولیه قشر حسی شروع می شود و به پوتامن می رسد سپس به بخش داخلی گلوبوس پالیدوس و از آنجا به هسته های شکمی قدامی و شکمی – جانبی تالاموس رفته و دوباره به قشر مغز  بر می گردد.

این مدار برای انجام ناخودآگاه حرکات یادگیری شده حرکات است مثل بریدن کاغذ توسط قیچی – کوبیدن میخ – شوت کردن توپ بسکتبال ضایعات گلوبوس پالیدوس در این مدار منجر به آتتوز می شود که حرکات پیچ و تابی خودبخود و غالبا مداوم دست، بازو، گردن و یا صورت است.

ضایعات پوتامن منجر به حرکات پرشی در دست ها – صورت و سایر بخشهای بدن می شود که به آن کره chorea گویند.

مدار هسته دم دار

سیگنالهای عصبی از قشر مغز به هسته دم داررفته و از آنجا به بخش داخلی گلوبوس پالیدوس و سپس هسته های رله کننده شکمی – قدامی و شکمی – جانبی تالاموس رفته و سپس به ناحیه جلوی پیشانی – پیش حرکتی و حرکتی ضمیمه قشری مغز می رود. در این مدار هیچ سیگنال برگشتی به قشر حرکتی اولیه نمی رود.

این مدار برای کنترل متفکرانه توالی های طرح های حرکتی بکار می رود. مثال واضح این موضوع شخصی است که شیر به او نزدیک می شود و فرد آنی به شیر پشت کرده شروع به دویدن می کند.

نکته مهم:

مسیر نیگرو – استریاتا شامل دسته ای از نرون هاست که از ماده سیاه خارج شده و اکسون انها به جسم مخطط می رود و از انتهای این مسیر ثرنسمیتر دوپامین ترشح می شود پس این مسیر دو پامینرژیکی است. دوپامین بر روی نرون های واسطه در استریاتوم اثر کرده و استیل کولین ترشح می کند.

مسیر استریاتو – نیگرال شامل دسته ای از نرون هاست که از جسم مخطط به ماده سیاه رفته و از انتهای ان گابا آزاد می شود.

اگرچه کلیه هسته ها با یکدیگر مرتبطند اما خروجی این سیستم گلوبوس پالیدوس و ماده سیاه است.

ضایعات عقده های قاعده ای

1- بیماری کره ها نیتگتون – یک اختلال ارثی است که در سن 30-40 سالگی شروع شده با حرکات جهشی مفاصل و سپس به طور پیشرونده حرکات پیچ و تابی شدید تمام بدن بوجود می اید. علت بیماری از بین رفتن جسم سلولی نرون های ترشح کننده گابا در هسته دم دار و پوتامن نرون های ترشح کننده استیل کولین است.

  1. بیماری پارکینسون – بدلیل انهدام منتشر بخشی از جسم سیاه (بخش متراکم pars compacta ) است که فیبر ترشح کنده دوپامین به دم دار و پوتامن می فرستد. این بیماری بدلیل سه علامت 1. ریژیدیتی (سختی عضلانی) 2. لرزش غیر ارادی tremor at rest 3. اشکال در شروع حرکات (برادی کنزی) مشخص می شود.

این بیماری می تواند بوسیله تزریق MPTP ایجاد شود. همچنین بعنوان عارضه داروهای آرام بخش و فنوتیازین ها دیده شده است.

خلاصه

  • انواع نرون ها در نخاع شامل نرون هایحرکتی آلفا و گاما و نرون های واسطه ای مانند سلول و رنشاد و نرون های پروپریو اسپانیال می باشد
  • فیبرهای داخل دوکی عضلانی شامل 2 نوع NCF , NBF هستند که دو نوع انتهای حسی پایانه اولیه و پایانه ثانویه در بخش مرکزی آنها وجود دارد.
  • افزایش ناگهانی طول گیرنده دوک سبب بروز پاسخ دینامیک می شود (بدلیل تحریک پایانه های اولیه) در حالیکه اگر گیرنده دوک به آهستگی تحت کشش قرار بگیرد، بدلیل تحریک هر دو نوع پایانه اولیه و ثانویه باعث بروز پاسخ استاتیک می شود.
  • رفلکس کشش عضلانی از انواع رفلکس های تک سیناپسی است.
  • نقش مهم دوک عضلانی مخالفت از پیدایش نوسانات در حرکات بدن و ایجاد انقباضات نرم و یکنواخت است.
  • اندام وتری گلژی در رفلکس و تری گلژی دخیل است که به تانسیون عضله حساس است.
  • قشر حرکتی اولیه در انجام حرکات سلولی نقش دارد در حالیکه طرحهای حرکتی پیچیده تر بعهده قشر پره موتور است.
  • در صورت قطع ارتباط قشر حرکتی اولیه با نرون های حرکتی نخاع، هیپوتونی ایجاد می شود.
  • هسته های مشبک پل مغز باعث تحریک عضلات ضد نیروی ثقل و هسته های مشبک بصل النخاع سبب مهار این عضلات می شوند
  • هسته های دهلیزی نیز باعث تحریک عضلات ضد نیروی ثقل می شوند.
  • اوتریکول و ساکول در تشخیص شتاب خطی نقش دارند در حالیکه مجاری نیمدایره فقط قادر به تشخیص چرخش در یک جهت یا جهت دیگر بوده و در تشخیص سرعت چرخش نقشی ندارند.
  • مخچه نقش عمده ای در زمان بندی فعالیت های حرکتی و تصحیح خطای اعمال حرکتی ارادی دارد.
  • عقده های قاعده ای در برنامه ریزی و کنترل طرح های پیچیده حرکات عضلانی نقش دارند.

 

ایستگاه تست

1- کدام عبارت در مورد سلولهای مژکدار دستگاه دهلیزی صحیح است؟ (ارشد فیزیو 85

الف- تنها گیرنده هایی هستند که در آنها پتانسیل عمل تولید می شود.

ب- شتاب خطی این سلوهارا در مجاری نیمدایره ای تحریک می کند.

ج- با حرکت استریوسیلیا به طرف کینوسیلیوم این سلولها هایپرپلاریزه می شوند.

د- سلولهای مژکدار واقع در ماکولا نسبت به نیروی ثقل حساسند.

2- کدام نرون زیر دارای سیناپس تحریکی است؟ (ارشد فیزیو 87)

الف – نرون های حرکتی گاما روی فیبرهای خارج دوکی

ب- نرون های حرکتی گاما روی فیبرهای داخل دوکی

ج- سلولهای رنشاو روی نرون های حرکتی گاما

د- سلولهای رنشا و روی نرون های حرکتی الفا

3- کدام مورد زیر روی سلولهای پورکنژ مخچه سیناپس تحریکی دارد؟ (ارشد فیزیو81)

الف – سلولهای گرانولار

ب- سلولهای گلژی

ج- فیبرهای خزه ای شکل

د- هسته های عمقی

4- تخریب کدام مورد زیر موجب بیماری کره هانتیگون می شود؟ (ارشد فیزیو 85)

الف – گابا ارژیک استریاتوم

ب- دوپامینرژیک استریاتوم

ج- دوپامینرژیک جسم سیاه

د- گلوتامینرژیک گلوبوس پالیدوس

5- سیگنال های فعالیت دینامیکی عضلات اسکلتی عمدتا توسط کدامیک از بخش های زیر به نخاع ارسال می شود؟ (ارشد فیزیو85)

الف – فیبر حس II

ب- پایانه حس ثانویه

ج- فیبرهای داخل دوکی زنجیر هسته ای

د- فیبر حسی Ia

6- کدامیک از فیبرهای عصبی مخچه ای نقش اساسی در یادگیری حرکتی دارد؟ (ارشد فیزیو86)

الف – خزه ای

ب- بالارونده

ج- موازی

د- مخچه ای – نخاعی

7- کدام مدار نرونی هسته های قاعده ای در روند شناختی و برنامه ریزی نقش اساسی دارد؟ (ارشد فیزیو86)

الف - دم دار

ب- پوتامن

ج- جسم سیاه

د- گلوبوس پالیدوس

8- بالاترین تخلیه پتانسیل عمل درگیرنده آوران اولیه Ia دوک عضلانی در اثر چه نوع تحریکی ایجاد می شود؟ (ارشد فیزیو86)

الف – کشش دینامیک

ب- کشش استاتیک

ج- انقباض یک واحد حرکتی

د – انقباض کل عضله

9- کدامیک از عناصر سلولی زیر در ایجاد مهار فیدبک راجعه درون نخاع نقش دارد؟ (ارشد فیزیو86)

الف- نرون حرکتی

ب- گانگلیون ریشه خلفی

ج- رنشاو

د- ستاره ای شکل

10- تشخیص حرکات شتابدار چرخشی افقی توسط کدام قسمت از دستگاه دهلیزی انجام می شود (ارشد فیزیو 86)

الف – اوتریکول

ب- ساکول

ج- مجاری نیمدایره جانبی

د- مجاری نیمدایره عمودی

11- کمبود دوپامین در مسیر عصبی ماده سیاه جسم مخطط موجب کدام حالت زیر می شود؟ (ارشد فیزیو 86)

الف – لرزش غیر ارادی

ب- لرزش ارادی

ج- حرکات پرتابی

د- حرکات پیچ و خم دار

12- کنترل فیدبکی حرکات قسمتهای انتهایی اندام ها توسط کدام بخش مخچه انجام می شود؟ (ارشد فیزیو87)

الف – ناحیه بینابینی

ب- مخچه ای دهلیزی

ج- مخچه ای

د- ناحیه جنبی

13- با انقباض فیبرهای داخل دوکی چه اتفاقی در عضله می افتد؟ (ارشد فیزیو 87)

الف – پایانه های ثانوی حسی مهار می شود

ب- فیبرهای عضلانی خارج دوکی مهار می شود.

ج- پایانه های اولیه حسی تحریک می شود.

د- فیبرهای عضلانی خارج دوکی تحریک و پایانه های اولیه حس مهار می شود.

 

 

 

 

فصل سوم  : ساختمان ها و اعمال ویژه مغزی

 

  • یادگیری و حافظه
  • سیستم لیمبیک
  • هیپوتالاموس
  • قشرهای ارتباطی در مغز
  • خواب وامواج مغزی
  • سیستم عصبی اتونوم

Hot point    فصل سوم

  1. انواع حافظه
  2. مکانیسم های درگیر در ایجاد حافظه کوتاه مدت و دراز مدت
  3. اعمال هیوکامپ، امیگدال
  4. نواحی ارتباطی واعمال ان ها
  5. ویژگیهای خواب REM , NREM
  6. اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک شباهتها و تفاوت ها

 

 

 

  

بخش 1-  یادگیری و حافظه

 

حافظه توانایی بخاطر آوردن یک فکر لااقل برای یک بار است. یادگیری کسب اطلاعاتی است که باعث تغییر رفتار بر اساس تجربه می شود.

حافظه انواع مختلف دارد:

1- حافظه کوتاه مدت یا Short term که برای ثانیه یا دقیقه طول می کشد مثل حافظه کاری

2- مرحله ای از پردازش در هیپوکامپ و یا جایی دیگر که اطلاعات در ان به شکل طولانی تری تبدیل می کند.

3- حافظه طولانی مدت یا long term که برای سالها و گاها تمام عمر ذخیره می شود.

این حافظه به دو بخش حافظه اخیر recent که برای چند دقیقه تا چند روز بخاطر می ماند و حافظه دور remote که سالها در مغز باقی می ماند تقسیم می شود.

از دید فیزیولوژیک حافظه به دو نوع زیر تقسیم می شود:

  1. حافظه صریح یا explicit یا اخباری declarative یا تشخیصی

در ارتباط با هوشیاری یا حداقل اگاهی است و برای حفظ خود به هیپوکامپ و سایر بخشهای لوبهای گیجگاهی میانی مغز نیاز دارد.

این حافظه به دو دسته تقسیم می شود.

الف- حافظه وقایع ضمنی یا اپیزودیک

ب- حافظه معانی کلمات  یاsemantic  - برای کلمات – قوانین- زبان ...

2- حافظه مفهومی یا تلویحی implicit یا غیر اخباری یا رفلکسی nondeclarative

در ارتباط با اگاهی و هوشیاری نبوده و حفظ ان نیاز به پردازش در هیپوکامپ ندارد و شامل الف مهارت ها  عادت ها – ب حافظه شروع کننده یا priming که مربوط به نئوکورتکس است یعنی با شنیدن دیدن یا درک احساس به آن پی ببریم مثل پیدا کردن رمز جدول

انواع دیگر حافظه مفهومی می تواند به دو صورت غیر ارتباطی و ارتباطی باشد.

در یادیگری غیر ارتباطی موجود زنده در مورد یک تحریک منفرد یاد می گیرد شامل عادت کردن و حساس شدن

دریا دیگری ارتباطی موجود زنده ارتباط یک محرک با محرک دیگر را یاد می گیرد شامل شرطی شدن کلاسیک و شرطی شدن عامل (operant)

نکته مهم:

حافظه کوتاه مدت بدلیل فعالیت عصبی مداوم ناشی از سیگنالهای عصبی بوجود می اید

حافظه دراز مدت بینابینی یا recent – می تواند بدلیل تغییرات شیمیایی یا فیزیکی موقتی یا هردو در ترمینالهای پیش سیناپسی یا در غشای پس سیناپسی بوجود بیاید. این تغییرات ممکن است به صورت عادت یا تسهیل باشد.

در سطح مولکولی، عادت در ترمینال حسی بدلیل بسته شدن پیشرونده کانال های کلسیمی در غشای ترمینال پیش سیناپس است

در مورد تسهیل مکانیسم های موکلولی زیر جریان دارد: - تحریک ترمینال تسهیل کننده در همان زمانی که نرون حسی تحریک می شود سبب آزاد شدن سروتونین روی سطح ترمینال پیش سیناپس حسی می شود که با فعال کردن آنزیم آدنیلیل سیکلاز باعث تشکیل CAMP و در نهایت بستن کانالهای پتاسیمی می شود. این امر باعث بروز پتانسیل عمل طولانی در ترمینال پیش سیناپس می شود که با فعال کردن کانال کلسیمی و ورود کلسیم به ترمینال پیش سیناپس نقش تسهیل کننده دارد.

حافظه دراز مدت حقیقی عمدتا ناشی از تغییرات ساختاری واقعی به جای تغییرات شیمیایی در سیناپس ها می باشد شامل:

  1. افزایش در مقدار محل های آزاد شدن وزیکول ها برای ترشح ماده میانجی
  2. افزایش در تعداد وزیکولهای میانجی آزاد شده
  3. افزایش در مقدار ترمینالهای پیش سیناپسی
  4. تغییرات در ساختار خارهای دندریتی که انتقال سیگنال قوی تر را ممکن می کند.

نکته مهم: تمرین و تکرار باعث تشدید تبدیل حافظه کوتاه مدت به دراز مدت می شود در جریان تثبیت، حافظه های جدید طبقه بندی می شوند.

فراموشی amnesia

  1. فراموشی قبلی retrograde: مطالب که قبلا یاد گرفتیم از خاطرمان پاک می شود و شخص چیزی بیاد نمی اورد مثلا بدنبال سکته های مغزی یا ضربه های مغزی در این حالت مطالبی که قدیمی تر یاد گرفته ایم را زودتر بیاد می اوریم.
  2. فراموشی بعدی antrograde - در این نوع فراموشی مطالب قبلی به یاد هست ولی مطالب جدید که یاد می گیریم به یادمان نمی ماند اسیب هیپوکامپ که بخش بزرگی است که در لوب تمپورال مغز واقع شده باعث ایجاد این حالت می شود.

کدام یک از موارد زیر مکانیسم حافظه کوتاه مدت تلقی می گردد؟ (ارشد فیزیو 87)

الف – تسهیل یا مهار پیش سیناپی

ب- افزایش در تعداد وزیکولهای میانجی ازاد شده

ج- افزایش مقدار ترمینالهای پیش سیناپس

د- ساخته شدن پروتئین های جدید

 

 

بخش 2- سیستم لیمبیک

 

تعدادی از ساختمان های مغزی هستند که از لحاظ تکاملی قدیمی تر از نئوکورتکس هستند و شامل ساختمان های قشری وزیر قشری می باشند.

ساختمان های قشری شامل: - 1. جیروس سینگولی   2. تشکیلات هیپوکامپ   3. قشر اربیتو – فرونتال  4. قشر انتورینال

ساختمان های زیر قشری شامل:  - 5. هیپوکامپ  6. آمیگدال    7. هسته های قدامی تالاموس   8. ما میالاری بادی در هیپوتالاموس خلفی    9. بخشی از هسته های قاعده ای   10. ناحیه سپتوم.

کلا بیشتر قسمتهای هیپوتالاموس جزء سیستم لیمبیک محسوب می شوند.

اعمال هیپوکامپ

هیپوکامپ و تشکیلات مجاور ان از لوب تمپورال و لوب اهیانه که روی هم تشکیلات هیپوکاپتی نامیده می شود ارتباطات متعدد و عمدتا غیر مستقیم با قشر مغز و آمیگدال – هیپوتالاموس – سپتوم و مامیلاری بادی دارد.

  1. تقریبا هر تجربه حسی باعث فعال شدن لااقل بخشی از هیپوکامپ می شود و هیپوکامپ سیگنالهای خروجی خود را از طریق فورنیکس که مسیر عمده ارتباطی است به تالاموس قدامی – هیپوتالاموس و سایر بخشهای لیمبیک می فرستند.
  2. هیپوکامپ می توند هیپر اکسایتبل شود یعنی محرکهای الکتریکی بسیار ضعیف می تواند باعث بروز حملات صرعی موضعی در نواحی هیپوکامپ شود
  3. حذف دو طرفه هیپوکامپ ها باعث ناتوانی در یادگیری می شود. بدون هیپوکامپ تثبیت شدن حافظه های دراز مدت ضعیف است یا انجام نمی شود.

 

اعمال آمیگدال

  1. در حیوانات پست تا حدود زیادی با محرک بویایی و روابط متقابل آنها با لیمبیک سروکار دارد.
  2. بدلیل دریافت سیگنال از کلیه قسمتهای قشر لیمبیک و نئوکورتکس لوب تمپورال، پس سری و اهیانه و بویژه نواحی ارتباطی شنوایی و بینایی پنجره خوانده می شود.

تحریک آمیگدال

  1. باعث اثراتی می شود که از طریق هیپوتالاموس انجام می شود.
  2. بروز حرکات غیر ارادی مثل حرکات تونیک، حرکات و دایره ای و حرکات مربوط به بویایی و خوردن مثل لیس زدن جویدن و بلعیدن و ...
  3. بروز یک طرح غیظ ، فرار – تنبیه و ترس می شود.
  4. بروز فعالیتهای جنسی می شود.

انهدام دو طرفه امیگدال

باعث بروز سندرم کلوور-بیوسی می شود که علایم آن به صورت زیر است: 1. از هیچ چیز نمی ترسد 2. کنجکاوی فوق العاده در مورد همه چیز     3. به سرعت فراموش می کند    4. تمایل به اینکه هرچیزی را در دهانش بگذارد    5. افزایش میل جنسی

بطور کلی معتقدند که آمیگدال پاسخ رفتاری شخص را برای هر موقعیتی مناسب می کند.

ایستگاه تست – مرکز خشم (Rage) در کدام ناحیه از سیستم لیمبیک قراردارد؟ (ارشد فیزیو 87)

الف – سپتوم

ب- سینگولار

ج- هیپوکامپ

د- آمیگدال

 

 

 

بخش سوم: هیپوتالاموس

 

هیپوتالاموس ساختمانی است که در دیانسفال قرار گرفته و از هسته های مختلفی تشکیل شده است. بخشی از هسته های هیپوتالاموس که در بخش قدامی قرار گرفته اند هیپوتالاموس قدامی گویند شامل هسته پاراونتریکولار – منطقه پری  اپتیک – کیاسمااپتیک – هسته سوپراپتیک، هسته های بخش خلفی شامل هسته دورسومویال – پری فورنیکال – ونتر و مدیال – مامیلاری بادی – هسته قوسی و پری ونتریکولار و منطقه لترال هیپوتالاموسی است.

اعمال هیپوتالاموس:

هیپوتالاموس با کلیه سطوح لیمبیک در ارتباط است و سیگنالهای خروجی خود را به مناطق زیر می فرستند : 1. در جهت رو به پایین تنه مغزی (نواحی مشبک) و سپس بداخل اعصاب محیطی سیستم عصبی اتونوم 2. در جهت رو به بالا به مناطق بالاتر مثل نیمکره های مغز – تالاموس قدامی و قشر     3. به انفایذیبلوم هیپوتالاموس برای کنترل کلی یا نسبی بخش اعظم اعمال ترشحی هیپوفیز خلفی و قدامی

اعمال شامل:

1- تنظیم قلب و عروق: عمدتا تحریک هیپوتالاموس خلفی و جانبی (لترال) باعث افزایش فشار شریانی و ضربان قلب می شود تحریک ناحیه جلوی بصری از هیپوتالاموس قدامی اثر مخالف داشته باعث کاهش فشار خون و تعداد ضربان قلب می شود.

2- تنظیم دما : نقش بخش قدامی هیپوتالاموس و بخصوص ناحیه جلوی بصری تنظیم دماست.

  1. تنظیم آب بدن: هیپوتالاموس آب بدن را از دو راه تنظیم می کند: الف. بوسیله ایجاد احساس تشنگی که فرد را وادار به نوشیدن می ند. ب- بوسیله کنترل دفع کلیوی اب.

مرکز تشنگی در هیپوتالاموس جانبی در مکانیسم اول نقش دارد و کنترل دفع کلیوی اب عمدتا بعهده هسته های فوق بصری سوپراپتیک است.

 

  1. تنظیم قابلیت انقباض رحم و خروج شیر از پستان: تحریک هسته های پاراونتریکولار باعث ترشح هورمون اکسی توسین شده که در انقباضات رحمی و خروج شیر نقش دارد.
  2. تنظیم تغذیه: هیپوتالاموس جانبی در رابطه با گرسنگی است. آسیب این ناحیه باعث می شود که حیوان میل خود به غذا را از دست بدهد در هسته شکمی – میانی مرکز سیری قرار دارد. تخریب دو طرفه این ناحیه باعث می شود که حیوان از غذا خوردن سیر نشود و اشتهای مفرط سبب چاقی مفرط شود.

مامیلاری با دی نیز در کنترل فعالیت کلی لوله گوارش دخالت دارد. به طور نسبی طرح های بسیاری از رفلکس های تغذیه ای مثل لیسیدن بها و بلع را کنترل می کند.

  1. هیپوتالاموس دارای اثرات کنترل بر روی غده هیپوفیز قدامی است (که در بحث غدد مطرح می شود)

7- هیپوتالاموس بدلیل ارتباط با لیمبیک دارای اثرات بسیار بروی رفتار هیجانی نیز است بطوریکه: تحریک هیپوتالاموس جانبی باعث افزایش سطح فعالیت عمومی حیوان و گاها منجر به خشم یا غیظ آشکار و ستیز می شود.

- تحریک هسته های شکمی – میانی اثرات معکوس اثرات هیپوتالاموس جانبی داشته و باعث آرامش می شود.

- تحریک منطقه نازکی از هسته های دور بطن منجر به واکنش های ترس و تنبیه می شود.

قدامی ترین و خلفی ترین بخش های هیپوتالاموس در رابطه با میل جنسی است.

نکته

در طول مسیر دسته مغز میانی قدامی medial forebrain  بویژه در هسته های جانبی و شکمی – میانی هیپوتالاموس پر قدرت ترین مرکز پاداش قرار دارد.

- پر قدرت ترین ناحیه برای تنبیه و تمایل به فرار در ناحیه خاکستری مرکزی اطراف قنات سیلویوس در مزانسفال یافت شده است.

نکته 1: هسته سوپراکیاسماتیک که دربالای کیاسمای بینایی قرار دارد در واقع ساعت بیولوژیک بدن است. ترشح هورمونها در زمان خاص به طور روزانه بر عهده این ساعت است.

  1. هسته سوپرااپتیک عمدتا هورمون انتی دیورتیک ترشح می کند که در تنظیم آب بدن و فشار خون نقش دارد.

 

ایستگاه تست – کدامیک از هسته های هیپوتالاموس در ریتم شبانه روزی نقش دارئ؟ (ارشد فیزیو 86

الف – فوق بصری

ب- سوپراکیاسماتیک

ج- پاراونتریکولار

د- شکمی – میانی

قشرهای ارتباطی حسی در اطراف قشرهای حسی اصلی قرار دارند و شامل مناطق زیر هستند:

  1. در عقب ناحیه s1 مناطق شماره 5، 7 برودمن قشر ارتباطی حس پیکری است که در تفسیر تحریکات حسی نقش دارد و همانطور که قبلا گفته شد تخریب این منطقه باعث استرگنوزی یا عدم تشخیص ماهیت اشیائ با لمس می شود.
  2. قشر ارتباطی بینایی، مناطق شماره 18، 19 برودمن که در لوب پس سری در ارتباط با قشر اصلی بینایی منطقه 17 است و تفسیر بینایی نقش دارد. تخریب این ناحیه باعث بروز عارضه کوری کلمات یا word blindness می شود یعنی اگر نوشته ای را به شخص بدهیم می داند که نوشته است ولی قادر به درک آن نیست.
  3. در اطراف نواحی شنوایی اصلی کورتکس ارتباطی شنوایی در لوب تمپورال قرار گرفته که معادل مناطق 42 و 43 برودمن است و تخریب این منطقه باعث عارضه کری کلمات یا word deafness می شود.
  4. ناحیه ارتباطی آهیانه ای – پس سری – گیجگاهی که در مناطقی بین این سه لوب قرار گرفته و تمام قشرهای ارتباطی مهم مربوط می شوند به ان مرکز تفسیر عمومی هم گفته می شود شامل نواحی مختلف است یکی از این مناطق ناحیه ای برای فهم زبان است موسوم به ورنیکد که تخریب این منطقه باعث بروز آفازی حسی یا ورنیکه می شود.
  5. ناحیه ارتباطی جلوی پیشانی که در ارتباط نزدیک با قشر حرکتی برنامه ریزی طرح ها و توالیهای پیچیده حرکتی عمل می کند. همچنین برای انجام روندهای فکری در روان ضروری است.
  6. ناحیه بروکا – یک ناحیه ویژه در قشر پیشانی یا فرونتال است که دارای مدار عصبی برای تشکیل کلمات است. تخریب این منطقه باعث بروز آفازی حرکتی یا بروکا می شود.

 

بخش 4- خواب و امواج مغزی

 

خواب بعنوان یک حالت ناخودآگاه تعریف می شود که با تحریکات حسی یا تحریکات دیگر بتوان شخص را از ان بیدار کرد. دو نوع متفاوت خواب وجود دارد:

  1. خواب با امواج اهسته Non REM
  2. خواب با حرکات سریع چشم ها REM

بخش عمده خواب شبانه از نوع خواب با امواج آهسته است که خواب عمیق آرامش بخشی است که شخص در طی ساعات اول خواب به مدت چندین ساعت به آن فرد می رود در طی خواب به طور دوره ای خواب REM ایجاد می شود و هر 90 دقیقه یکبار تکرار می شود.

ویژگیهای خواب با امواج آهسته یا NREM

این خواب از 4 مرحله تشکیل شده است : 1. مرحله اول چشم شخص بسته است ولی هنوز نخوابیده در این حالت امواج  در مغز وجود دارد.

2- مرحله دوم فرد وارد خواب سبک می شود که بین امواج  امواج با دامنه بلند تتا ظاهر می شود. (گانونگ – ویژگی این مرحله پیدایش دوک های خواب بین امواج  است

در مرحله سوم امواج الفا از بین رفته و بین امواج تتا امواج بادانه بالاتر دلتا ظاهر می شود.

مرحله 4 صرفا امواج با دامنه بلنددلتا باقی می مانند که این مرحله را خواب عمیق یا Deep Sleep می گویند.

در خواب NREM تغییرات زیر دیده می شود: 1. کاهش تنوس رگهای محیطی   2. کاهش 10 تا 30 درصدی فشار شریانی، تنفس و متابولیسم پایه

  1. کاهش فعالیت سمپاتیک و افزایش فعالیت پاراسمپاتیکی
  2. افزایش فعالیت لوله گوارش
  3. شل شدن عمومی عضلات
  4. رویا دیدن در این مرحله از خواب وجود دارد ولی عموما به یاد آورده نمی شود.

ویژگی های خواب REM:

  • در این خواب امواج بتا که با فرکانس زیاد و دامنه کم هستند وجود دارد
  • این خواب در طی شب، بمدت 5 تا 30 دقیقه بطور متوسط 90 دقیقه یکبار ظاهر می شود بتدریج که شخص در طی شب استراحت می کند مدت دوره خواب REM افزایش پیدا می کند.
  • این مرحله معمولا با خواب دیدن فعال و حرکات عضلانی بدن همراه است.
  • بیدار کردن شخص توسط محرکهای حسی در این مرحله مشکلتر از خواب NREM است اما معمولا انسان بطور خودبخودی در زمان صبح سر از یک مرحله خواب REM بیدار می شود.
  • تنوس عضلانی بشدت کاهش پیدا می کند بخصوص عضلات گردن
  • ضربان قلب و تنفس معمولا نامنظم می شود.
  • حرکات عضلانی نا منظم بوجود می اید.
  • مغز فعال بوده و متابولیسم کلی مغز تا 20 درصد افزایش پیدا می کند. و چون در الکترواسنفالوگرام (نوار مغزی) امواج مشابه حالت بیداری و فعالیت شدید مغزی دیده می شود به این خواب پارادوکس یا متناقض گفته می شود.
  • مشخصه دیگر این خواب بروز پتانسیلهای فاز یک بلند در گروه های سه تا پنج تایی است که به آن اسپایک های پونتو جنیکولو اکسی پیتال گویند منشأ این امواج از پل مغزی است که از مسیر جسم زانویی به پس سرگسترش پیدا می کند.

مناطق مرتبط با خواب با امواج آهسته

  1. ناحیه و یا نسفالی خواب در هیپوتالاموس خلفی و هسته های میان تیغه ای و قدامی تالاموس
  2. منطقه همزمان کننده و بصل النخاعی که در سطح هسته دسته منزوی است (تحریک این ناحیه با فرکانس کم باعث خواب و با فرکانس زیاد باعث بیداری می شود)
  3. منطقه خواب قاعده مغز قدامی که شامل منطقه جلوی بصری و نوار قطری بروکاست.

آدنوزین باعث بروز خواب می شود.

سروتونین در بیداری نقش دارد. آنتی گونیست سروتونین بنام ریتانسرین باعث خواب می شود.

پروستاگلاندین D2 در خواب و E2 در بیداری نقش دارد

کافئین – ملاتونین و هیستامین در بیداری موثر است.

طرز تولید خواب با حرکات سریع چشم ها

مکانیسم شروع کننده خواب REM  در تشکیلات مشبک پل مغزی است که باعث ایجاد اسپایک هال PGO می شود که بدلیل تخلیه نرون های کولینرژیک است.

تخلیه نرون های نروآدرنرژیک در لکوس سرولئوس: و نرون های سروتونرژیک در هسته رافه در بیداری نقش دارد.

نکته مهم

با افزایش سن از میزان خواب REM کاسته می شود.

در کودکان کل زمان خواب و مرحله 4 خواب طولانی تر است.

اختلالات خواب

  • بی خوابی insomnia

  • راه رفتن در خواب somnambulism و ادرار کردن در خواب (nocturnal enuresis) و کابوس های شبانه که در خواب NREM بوجود می آید.

  • نارکولپسی (Narcolepsy) برقراری ناگهانی خواب REM در طی کار و فعالیت روزانه

  • آپنه که ممکنه در خواب REM رخ بدهد.

امواج مغزی که با انسفالوگرام ثبت می شود شامل

امواج آلفا        فرکانس 13-8           دامنه حدود 50 میلی ولت

امواج بتا         فرکانس >13            دامنه کمتر از امواج آلفا

امواج تتا         7-4                       دامنه بیشتر از الفا

امواج دلتا       کمتر از 5/3              بیشتر از تتا

امواج آلفا در حالت استراحت و با چشمان بسته مشاهده می شود از لوب پس سری بهتر ثبت گرفته می شود.

امواج بتا در فعالیت های مغزی بالا دیده شده و از لوب پیشانی ثبت می شود.

امواج تتا و دلتا در افراد سالم بیدار نداریم در حالت خواب وجود دارد در شیر خواران در حالت بیداری طبیعی است و در بزرگسالان در بیماری روانی و حالت بیداری دیده می شود.

 

 

بخش 5- سیستم عصبی اتونوم (خودمختار)

 

بخشی از سیستم عصبی که بخش عمده اعمال احشایی بدن را کنترل می کند سیستم عصبی اتونوم گفته می شود.

رفکلس اتونومی:

رفلکس هایی مثل تنظیم فشار خون، تخلیه مثانه یارکتوم از این نوع هستند. رفلکس اتونومی رفلکسی است که یا عصب آوران و یا وابران یا هر دو از اعصاب اتونوم باشند.

اعصاب اتونوم شامل اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک است.

شباهتهای سمپاتیک و پاراسمپاتیک:

  1. هر دو نوع عصب برای رسیدن به عضو مورد نظر پس از خروج از CNS از یک عقده یا گانگلیون عبور می کنند.
  2. از انتهای فیبر پیش گانگلیونی در هر دو نوع عصب، میانجی استیل کولین ازاد می شود.

تفاوت های سمپاتیک و پاراسمپاتیک:

  1. در محل خروج رشته های عصبی: اعصاب پاراسمپاتیک از طریق اعصاب 3، 7، 9، 10 جمجمه ای و اعصاب خاجی خارج می شوند بهمین دلیل به اعصاب پاراسمپاتیک کرانیوساکرال گفته می شود. در حالیکه اعصاب سمپاتیک از نخاع همراه با اعصاب نخاعی از بین قطعات T1 تا L2 منشأ می گیرند.
  2. تفاوت دوم در محل عقده های سمپاتیکی و پاراسمپاتیکی است بطوریکه عقده های سمپاتیکی یکسری در 2 طرف ستون مهره ها و سری دیگر درون شکم قرار دارد از مثل عقده سیلیاک و مزانتریک یعنی گانگلیون های سمپاتیکی از عضو مورد نظر دور هستند. اما عقده های پاراسمپاتیکی یا داخل خود عضو هستند و یا به آن بسیار نزدیکند مثلا عقده های پاراسمپاتیکی روده درون دیواره روده هستند.

نکته: فیبر عصبی که از CNS خارج شده و به عقده می رسد فیبر پیش عقده ای یا پیش گانگلیونی نامیده می شود و فیبر عصبی که از عقده خارج می شود و به عضو می رسد پس عقده ای یا پست گانگیونی گفته می شود.

بنابراین فیبرهای عصبی سمپاتیکی پیش عقده ای کوتاه و پس عقده ای طولانی دارند در حالیکه در پاراسمپاتیکی ها برعکس است.

  1. از انتهای فیبر پس عقده ای سمپاتیکی نوار پی نفرین و از انتهای فیبر پس عقده ای پاراسمپاتیکی استیل کولین ترشح می شود.

نکته: در مورد سیستم سمپاتیک استثناء هایی وجود دارد بعنوان مثال از انتهای پس عقده ای اعصاب سمپاتیک که به غدد عرق و بعضی عروق عضلات مخطط می روند به جای نورواپی نفرین، استیل کولین ترشح می شود. پس نرون هایی که به غدد عرقی می روند کولینرژیکی هستند.

گیرنده های استیل کولین و آدرنرژیکی در مبحث سلول شرح داده شد.

جدول – گیرنده های آدنرژیکی و عمل ان ها

گیرنده الفا

گیرنده بتا

تنگ شدن رگ ها

گشاد شدن مردمک

شل شدن روده

انقباض اسفگترهای روده

انقباض عضلات راست کننده مو

انقباض اسفنگتر مثانه

گشاد شدن رگ (بتا 2)

تند شدن ضربان قلب (بتا یک)

افزایش قدرت میوکارد (بتا یک)

شل شدن روده (بتا دو)

شل شدن عضله رحم (بتا دو)

گشاد شدن نایژه ها (بتا دو)

تولید گرما (بتا دو)

گلیکوژنولیز (بتا دو)

تجزیه چربی ها (بتا یک)

شل شدن دیواره مثانه (بتا دو)

 

اثرات تحریک سمپاتیک و پاراسمپاتیک بر چشم:

تحریک سمپاتیک باعث انقباض عضلات شعاعی چشم شده و گشادی مردمک را باعث می شود.

تحریک پاراسمپاتیک با انقباض عضله حلقوی عنبیه باعث تنگ شدن مردمک می شود.

میزان کردن عدسی تقریبا بطور کامل توسط سیستم پاراسمپاتیکی صورت می گیرد.

نکته : تحریک سمپاتیک بصورت عمومی و منتشر است در حالیکه تحریک پاراسمپاتیک بیشتر موضعی است. علت منتشر بودن تحریکات سمپاتیک اینست که اولا عقده های سمپاتیکی بهم مربوطند مثلا اگر در یک قطعه نخاع فیبرسمپاتیک خارج شود به زنجیر سمپاتیک دو طرف ستون مهره ها می رود و این فیبر می تواند تا 8 تا 9 قطعه به سمت بالا یا پایین برود و از خود انشعاباتی خارج کند که به عضله های دیگر سمپاتیکی هم می روند و به این صورت تحریک می شوند. ثانیا فیبرهای پیش عقده سمپاتیک که استیل کولین ترشح می کنند وارد غده آدرنال هم می شوند که  خودش در حکم یک گانگلیون سمپاتیکی است. که عمدتا باعث ترشح اپی نفرین می شود.

عکس العمل ستیز یا گریز Fight or flight

هنگامی است که در مقابل یک وضعیت غیر منتظره قرار گرفته ایم و با تحریک عمومی سمپاتیک همراه است که در نتیجه آن یا برای فرار یا جنگ کردن اماده می شویم.

خلاصه فصل سوم

  1. حافظه توانایی بخاطر آوردن یک فکر برای حداقل یکبار است. و یادگیری کسب اطلاعاتی است که باعث تغییر رفتار بر اساس تجربه شود.
  2. حافظه به دو نوع صریح و مفهومی تقسیم می شود. حافظه صریح شامل حافظه اپیزودیک و سمانتیک و حافظه مفهومی شامل حافظه شروع کننده: مهارت، عادت، یادگیری غیر ارتباطی و ارتباطی است.
  3. حذف هیپوکامپ باعث ناتوانی یادگیری می شود تحریک بیش از حد آن می تواند حملات موضعی صرع ایجاد کند.
  4. آمیگدال مرکز خشم است.
  5. هیپوتالاموس قدامی عمدتا سبب علایم شبه سمپاتیکی و هیپوتالاموس خلفی علایم شبیه پاراسمپاتیک می شود.
  6. نواحی ارتباطی اهیانه ای – پس سری – گیجگاهی را مرکز تفسیر عمومی گویند که منطقه مهم در این بخش ورنیکه است که در فهم زبان نقش دارد.
  7. خواب به دو صورت REM , NON REM بوجود می اید.
  8. دوکهای خواب در مرحله دوم خواب PGO , NREM در مرحله REM ایجاد می شود.
  9. اعصاب اتونوم شامل سمپاتیک و پاراسمپاتیک است سمپاتیک دارای اثرات عمومی و ممنتشر و پاراسمپاتیک عموما اثرات موضعی دارد.

 

 

بانک تست

1- شرطی شدن کلاسیک چه نوع حافظه ای محسوب می شود؟ (ارشد فیزیو 86)

الف – ارتباطی (associative)

ب- صریح (Explicit)

ج- کاری  (working)

د- اخباری (declarative)

2- در خواب REM کدام علایم زیر مشاهده می شود؟ (ارشد فیزیو 86)

الف – فعالیت امواج مغزی سریع

ب- حرکت آهسته چشم ها

ج- پایین بودن آستانه بیدار شدن

د- کاهش متابولیسم بدن

3- منشأ تولید امواج الفای مغز کدام است؟ (ارشد فیزیو86)

الف- ورودی های تالاموس به کورتکس

ب- ورودی های هسته سیاه به قشر

ج- سیگنالهای هیپوتالاموس به قشر

د-سیگنالهای ورودی از نخاع به هیپوتالاموس

4-کدامیک از اندامهای زیر فیبرهای پس ععده ای سمپاتیکی از نوع تور آدرنرژیک دریافت می کند؟ (ارشد فیزیو86)

الف – غدد بزاقی

ب- غدد عرق

ج- عضلات برونشی

د- عضله مثانه

5- عمل اصلی ناحیه بروکا کدام است؟ (ارشد فیزیو87)

الف – کنترل و هماهنگی حرکت دست ها

ب- درک کلمات

ج- تشکیل کلمات

د- کنترل حرکت چرخشی سر

6- تحریک الکتریکی کدام ناحیه مغزی موجب ایجاد یک اثر برانگیختن قوی روی فعالیت عصبی در سراسر مغز می شود؟ (ارشد فیزیو87)

الف – نواحی مشبک تنه مغز

ب- شاخ شکمی ماده خاکستری نخاع

ج- هسته های شکمی قدامی تالاموس

د- هسته گلوبوس پالیدوس

7- کدام فیبرهای عصبی پس عقده ای سمپاتیکی از نوع کولینرژیکی است؟ (ارشد فیزیو87)

الف – دیواره نای

ب- عضله قلبی

ج- غدد بزاقی

د- غدد عرق

8- کدام عبارت در مورد فراموشی بعدی صحیح است؟ (ارشد فیزیو85)

الف – به علت تخریب ناحیه جانبی تالاموس است

ب- اطلاعات حافظه دور بخاطر اورده نمی شود.

ج- بعلت تخریب ناحیه هیپوکامپ ا ست

د- فقط اطلاعات حافظه اخیر بخاطر اورده می شود.

9- نرون های پس سیناسپی سیستم عصبی سمپاتیک:

الف – از انتهای آنها در غدد عرق نورآدرنالین ازاد می شود

ب- کوتاهتر از نرون های پس سیناپسی هستند

ج- از نوع فیبرهای میلین دار قطعه هستند.

د- در بخش مرکزی غدد فوق کلیوی به صورت سلولهای ترشحی هستند.

10- مراکز سری و گرسنگی به ترتیب در کدام قسمت هیپوتالاموس قرار دارند؟ (ارشد فیزیو87)

الف- قدامی – خلفی

ب- قدامی – کناری

ج- میانی – کناری

د- کناری – خلفی

11- کدام عبارت در مورد امواج مغزی درست است؟ (ارشد فیزیو 85)

الف – امواج الفا در خواب عمیق ظاهر می شوند.

ب- امواج غالب در نوزادان از نوع تتاست.

ج- در شخص بیدار و با چشمان باز امواج آلفا ظاهر می شوند.

د- در خواب سبک، غالب امواج مغزی از نوع بتاست.

  

 

  

فصل چهارم: حواس ویژه

 

  • حس بینایی
  • حس شنوایی
  • حش چشایی
  • حس بویایی

Hot points

  1. مکانیسم های درگیر در پتانسیل گیرنده در فتورسپتورها
  2. انواع سلولهای موجود در شبکیه و نقش آنها در بینایی
  3. انواع سلولهای گانگلیونی
  4. پتانسیل گیرنده در رسپتور شنوایی و مکانیسم های درگیر در انتقال صوت
  5. انواع مزه ها و مکانیسم دوک آنها در گیرنده چشایی
  6. ویژگی هایی حس بویایی

 

 

 

 بخش اول:  بینایی

نکات تشریحی در مورد چشم:

لایه ها:

  • خارجی ترین لایه چشم ، صلبیه یا اسکلرا sclera در طرف جلو تغییر ساختار پیدا کرده و قرنیه (cornea) شفاف را تشکیل می دهد
  • لایه میانی درداخل صلبیه مشیمیه (choreoid) است که لایه پیگمان دار محتوی رگهای خونی است که نقش تغذیه تشکیلات داخل کره چشم را دارد.
  • داخلی ترین لایه شبکیه (Retin) است که 3/2 خلفی کوروئید را مفروش کرده و بافت عصبی محتوی سلولهای گیرنده می باشد.

لایه های شبکیه: شبکیه از خارج بداخل شامل 9 لایه است به شرح زیر:

  1. لایه رنگدانه ای یا پیگمان دار
  2. لایه استوانه ها و مخروط ها
  3. لایه هسته دار خارجی محتوی جسم سلولی گیرنده های نوری
  4. لایه شبکه ای خارجی
  5. لایه هسته دار داخلی
  6. لایه شبکه ای داخلی
  7. لایه سلولهای عقده ای یا گانگلیونی
  8. لایه فیبرهای عصب بینایی
  9. غشای محدود کننده داخلی

 

نور پس از عبور از عدسی چشم و بعد مایع زجاجیه از داخلی وارد شبکیه می شود یعنی ابتدا از سلول های عقده ای و بعد لایه های شبکیه ای عبور می کند تا سرانجام به لایه سلولهای گیرنده نوری برسد.

ناحیه فووآسه در شبکیه – بخش بسیار کوچکی در مرکز شبکیه با مساحت کمی بیشتر از 1 میلیمتر مربع که منحصرا از مخروط ها تشکیل شده است و در تیزبین نقش دارد.

گیرنده های نوری استوانه ای و مخروطی بطور کلی از بخش های زیر تشکیل شده اند:

  1. قطعه خارجی که حاوی تعداد زیادی صفحه یا دیسک است در روی دیسک ها ماده شیمیایی حساس به نور وجود دارد که در استوانه ها به آن رودوپسین گفته می شود. و در مخروط ها یکی از سه ماده فتو شیمیایی رنگی است که پیگمان رنگی نامیده می شود.
  2. قطعه داخلی حاوی میتوکندری زیادی است.
  3. هسته
  4. جسم سیناپسی

نکته مهم: توزیع مخروط ها و استوانه ها در روی شبکیه به این صورت است که در ناحیه کانون شبکیه تراکم مخروط ها بسیار بالاست و در اطراف کانون تراکم بحداقل می رسد برعکس استوانه ها بیشترین تراکم را در اطراف کانون دارند.

نکته مهم: استوانه ها مسئول دید در نور کم و تاریکی هستند پس حساسیت استوانه ها به نور بسیار بیشتر است در حالیکه مخروط ها مسئول دید رنگی و دید نور شدید هستند و دقت بیشتری دارند و حساسیت انها به نور کمتر است.

بطور خلاصه، سلولهای گیرنده نوری (استوانه ای یا مخروطی) ارتباط سیناپسی با سلولهای دو قطبی پیدا می کنند بدینصورت که چندین استوانه با یک سلول دو قطبی مرتبط می شود و در مخروط ها ارتباط 1 به 1 است. سلولهای دو قطبی با سلولهای عقده ای یا گانگلیونی مرتبطند که در منطقه کانون ارتباط 1 به 1 است و این اکسون های سلولهای گانیگلیونی است که بهم پیوسته و فیبر عصب اپتیک (زوج 2) را می سازد.

دو نوع سلول دیگر هم در شبکیه وجود دارد شامل:

  1. سلولهای افقی – از یکطرف به سلولهای گیرنده و از طرف دیگر به سلول دو قطبی متصل بوده و با مهار جانبی باعث وضوح تصویر می شوند پس خروجی سلولهای افقی همیشه مهاری است.
  2. سلولهای اماکرین که در حد فاصل بین سلولهای دو قطبی و گانگلیونی قرار دارند. این سلولها سیگنالها را در 2 جهت یا مستقیما از دو قطبی به گانگلیونی یا به طور افقی در داخل لایه شبکیه ای داخل بین اکسون های دو قطبی و دندریت های عقده ای انتقال می دهند و در افزودن به دقت تصویر نقش دارند.

مکانیسم گیرنده نوری

در تاریکی قطعه خارجی سلولهای گیرنده نوری بدلیل وجود کانالهای سدیمی همیشه باز ورود سدیم بداخل قطعه خارجی وجود دارد در قطعه داخل بدلیل وجود پمپ سدیم – پتاسیم، سدیم وارد شده خارج می شود و به این ترتیب یک جریان سدیمی (current) وجود دارد که باعث خروج میانجی گلوتامات از بخش سیناپسی می شود. وقتیکه نور به سلول می تابد در اثر برخورد به کانالهای سدیمی قطعه خارجی بسته می شوند و خروج میانجی را کاهش می دهند و باعث ایجاد یک پتانسیل گیرنده هایپریلاریزه در سلول گیرنده نوری می کند. بسته شدن کانال سدیمی بدلیل فعال شدن نوعی  Gبه پروتئین بنام ترانسدوسین است که با فعال شدن آن میزان cGMP قطعه خارجی کاهش یافته و کانالهای سدیمی را که در واقع وابسته به cGMP هستند می بندد و ترشح گلوتامات کاهش یافته در نتیجه سلول دو قطبی از حالت مهاری خارج شده و جریان به مرکز منتقل می شود.

نکته – پیگمان حساس به نور در استوانه ها روپسین است که ترکیبی از پروتئین اسکوتوپسین و پیگمان رتینال است که به ان ریتنین هم گفته می شود این رتینال از نوع خاص 11-سین ریتنال است در صورت تابش نور نوع سیس به نوع all-trans تبدیل می شود که با تغییر شکل فضایی اسکوتوپسین شروع به جدا شدن از آن می کند و در نهایت به فرم متارودپسین II در می اید که فرم فعال شده رودوپسین است و در واقع باعث تغییرات الکتریکی ایجاد شده در گیرنده ها می شود.

نکته – مواد فتوشیمیایی موجود در مخروط ها تقریبا دارای همان ترکیب شیمیایی رودوپسین موجود در استوانه ها هستند تنها اختلاف بین اینها بخش پروتئینی است که فوتوپسین نامیده می شود و با اسکوتوپسین موجود در استوانه ها فرق دارد. همچنین سه نوع پیگمان رنگی در مخروط های متفاوت وجود دارد شامل پیگمان  حساس به آبی، حساس به سبز و حساس به قرمز که به ترتیب دارای حداکثر جذب در طول موجهای 570 و 535 و 445 نانومتر است. همچنین در مخروط پروتئین G فعال شده را Gt2 می گویند که کمی با ترانسدولین استوانه ها متفاوت است.

اگر گروهی از مخروط های گیرنده رنگ در چشم وجود نداشته باشد فرد نمی تواند بخشی از رنگ ها را تشکیل بدهد که به این حالت کوررنگی می گویند. فقدان مخروط قرمز را پروتانوب می گویند و فقدان مخروط سبز را دیوترانوب گویند. کوررنگی قرمز – سبز بیماری ژنتیکی است که تقریبا انحصاری در مردان بوجود می اید.

میانجی های عصبی آزاد شده در شبکیه

استوانه ها و مخروط ها در سینا پس خود با سلول دو قطبی گلوتامات آزاد می کنند.

انواع مختلف سلولهای آماکرین وجود دارند که میانجی های مختلف آزاد می کنند شامل: گابا – گلیسین – دوپامین – استیل کولین – ایندول آمین که همه مهاری هستند.

انواع سلولهای گانگلیونی:

  • سلولهای w: 40 درصد سلولهای گانگلیونی را تشکیل می دهند کوچک هستند. قسمت عمده تحریک خود را از استوانه ها و با واسطه سلولهای دو قطبی کوچک و راماکرین دریافت می کنند. سلولهای w بویژه برای کشف حرکات جهت دار در میدان دید حساسند و احتمالا برای بخش زیادی از دید استوانه ای در تاریکی اهمیت دارند.
  • سلولهای x: فراوان ترین سلولها بوده که 55 درصد کل سلولهای عقده ای تشکیل می دهند قطر متوسط دارند این سلولها عمدتا جزئیات دقیق تصویر بینایی را انتقال می دهند و مسئول دید رنگی هستند.
  • سلولهای y: بزرگترین سلولهای عقده ای بوده ولی فقط 5 درصد کل سلولها را تشکیل می دهند این سلولها مانند سلولهای اماکرین به تغییرات سریع در تصویر بینایی و یا بحرکت سریع یا به تغییر سریع شدت نور پاسخ می دهند هرگاه یک واقعه بینایی جدید در هر نقطه ای از میدان بینایی بوجود آید سیستم عصبی را تقریبا به طور آنی آگاه می سازند اگرچه موقعیت واقعه را با وقت زیاد مشخص نکرده ولی علایم مناسب برای حرکت دادن چشم ها به سوی محل تحریک دید را ایجاد می کنند.

نکته مهم: تنها نرون شبکیه که سیگنال را از طریق پتانسیل عمل منتقل می کند سلول عقده ای یا گانگلیونی است در بقیه سلولها هدایت الکتروتونیک است

نکته مهم: پتانسیل گیرنده در سلولهای استوانه ای و مخروطی به صورت هایپرپلاریزاسیون است.

مسیرهای مرکز بر بینایی:

برای هر چشم یک میدان بینایی داریم که هر میدان به دو بخش (نازال – تمپورال) تقسیم می شود. چون عدسی تصویر را معکوس می کند تصویر نیمه نازال میدان بینایی به نیمه تمپورال شبکیه و تصویر نیمه تمپورال میدان دید به نیمه نازال شبکیه می رسد ومسیر فیبرهای عصبی از شبکیه خارج می شوند فیبرهای نیمه تمپورال شبکیه در کیاسما در همان طرف به راه خود ادامه داده و وارد مسیر اپتیک می شوند اما فیبرهای نیمه نازال در کیاسما تقاطع حاصل کرده و به طرف مقابل می روند بنابراین هر مسیر بینایی اطلاعات را از نیمه تمپورال شبکیه همان طرف ونیمه نازال شبکیه طرف مقابل دریافت می کند سپس فیبرهای عصبی به جسم زانویی خارجی تالاموس LGN می روند از جسم زانویی مسیرهایی شروع می شود که درنهایت به قشر بینایی می رسد قشر بینایی در دو طرف شیار کالکارین در لوب پس سری قرارداد و معادل منطقه 17 برودمن است.

در LGN انشعاباتی خارج شده به ناحیه پیش بامی می رود که در رفلکس های بینایی نقش دارد.

ایستگاه تست – انتقال دید رنگی توسط کدامیک از سلولهای شبکیه انجام می شود؟ (ارشد فیزیو 87)

الف – W

ب- X

ج- Y

د- اماکرین

 

 

بخش دوم: حس شنوایی

گوش از سه بخش خارجی – میانی – داخلی تشکیل شده است.

گوش خارجی : از لاله گوش و مجرای خارجی گوش تشکیل شده و در جمع آوری اصوات، محافظت از اعضای حساس گوش و تشخیص محل صوت نقش دارد.

گوش میانی: از طریق پرده تمپان یا صماخ به گوش خارجی متصل است در داخل گوش میانی استخوانچه ها وجود دارند (چکش – سندانی – رکابی)

به کف استخوان رکابی دریچه بیضی مربوط می شود.

اعمال گوش میانی:

  1. تقویت صوت – اختلاف مساحت بین پرده تمپان و بیضی 17 است یعنی پرده تمپان 17 برابر پرده بیضی مساحت دارد یعنی صوت ابتدا به یک پرده وسیع رسیده و بعد متمرکز می شود و به این ترتیب 17 بار تقویت می شود بعلاوه سیستم اهر می استخوانچه ها هم صوت را تقویت کرده که حدود 3/1 بار تقویت می شود. پس در گوش میانی 22=3/1×17 بار صوت تقویت می شود.
  2. متعادل کردن فشار هوا در دو طرف پرده تمپال: گوش میانی بوسیله شیپور استاش با حلق در رابطه است. وقتی فشار در بیرون پرده تمپان کم می شود. مثل رفتن به ارتفاعات عمل بلع انجام می شود و هوا وارد شیپور گوش میانی شده و فشار هوا در دو طرف متعادل می شود.
  3. رفلکس تمپانیک – گوش میانی دارای 2 عضله کوچک اسکلتی است که یکی کشنده پرده تمپان ودیگری عضله stapedius است که باعث کشیده شدن استخوان رکابی و در نهایت پرده بیضی می شود.

اگر گوش برای مدت طولانی در معرض صداهای گوشخراش قرار بگیرد عضله کشنده پرده تمپان و استاپدیوس پرده صماخ و بیضی را به سمت گوش میانی می کشند  و به این ترتیب شدت انتقال کاهش پیدا می کند و گوش محافظت می شود. البته این رفلکس در مورد صداهایی که ناگهانی به گوش می رسند موثر نیست.

گوش داخلی:

بخش شنوایی گوش داخلی از حلزون تشکیل شده که حدود  بار بدور خود چرخیده است. اگر حلزون را باز کنیم از سه مجرا تشکیل شده است

  1. نردبان دهلیزی: Scala vestibuli که در بخش ابتدای خود به پرده بیضی متصل است و در نوک حلزون از طریق سوراخ هلیکوتروما با نردبان تمپانی مرتبط است.
  2. نردبان میانی scala media
  3. نردبان صماخی scala tympani که در انتها به دریچه گرد متصل است.

در نردبان دهلیزی و صماخی مایع پری لنف در جریان است و در نردبان میانی مایع اندولنف وجود دارد.

بین مجرای دهلیزی و میانی. غشای رایسنر وجود دارد که بسیار نازک است.

بین مجرای صماخی و میانی غشائ بازیلای قرار دارد که روی آن دستگاه های گیرنده شنوایی قرار دارند. (اندام کورتی) که حاوی یکسری سلولهای حساس الکترومکانیکی بنام سلولهای مژکدار است که در واقع اندامهای انتهایی گیرنده هستند که در پاسخ به ارتعاشات صوتی ایمپالس عصبی تولید می کنند.

نکته مهم:

این غشا حاوی فیبرهای قاعده ای است که از مرکز استخوانی حلزون یعنی مودیولوس به طرف دیواره خارجی کشیده شده اند طول فیبرها بتدریج با شروع در پنجره بیضی از قاعده حلزون به رأس افزایش می یابد اما قطر فیبرها از پنجره به سمت هلیکوتروما کاهش می یابد در نتیجه فیبرهای کوتاه و سخت موجود در نزدیکی پنجره بیضی در فرکانس های بسیار بالا به ارتعاش در می ایند در حالیکه فیبرهای دراز و شل تر در نزدیکی راس حلزون فرکانس های پایین مرتعش می شوند پس تشدید فرکانس بالا در نزدیکی قاعده وفرکانس پایین در نزدیکی هلیکوتروما بوجود می آید.

به این تفکیک فرکانس در واقع tonotopic organigation سازمان بندی تونوتوپیک گویند.

اندام کورتی: روی سطح فیبرهای قاعده ای و غشاء بازیلای قرار گرفته است. گیرنده های حسی حقیقی در اندام کورتی شامل 2 نوع سلول مژکدار است:

  1. مژکدار داخلی: یک ردیف واحد سلول مژکدار داخلی که تعداد کمتر و قطر بیشتر دارد و گیرنده های اصلی شنوایی هستند.
  2. مژکدار خارجی: سه تا 4 ردیف سلول مژکدار خارجی است که تعداد بیشتر و قطر کوچکتر دارد و در تقویت صوت نقش دارند.

بخش قاعده و پهلویی سلولهای مژکدار با انتهاهای فیبرهای عصب حلزونی سیناپس می دهد.

90-90 درصد فیبرهای عصبی بر روی سلولهای مژکدار داخلی ختم می شوند.

مکانیسم تحریک سلولهای مژکدار

انتهاهای خارجی سلولهای مژکدار به طور محکم در ساختار غیر قابل انعطافی که از یک صفحه سطح بنام تیغه مشبک تشکیل شده ثابت شده اند و توسط میله های کورتی مثلثی شکل نگهداری می شوند که به طور محکم به فیبرهای قاعده ای متصل شده اند پس فیبر قاعده ای میله کورتی و تیغه مشبک همگی با هم به صورت یک ساختار واحد غیر قابل انعطاف حرکت می کنند.

حرکت فیبر قاعده ای در جهت رو به بالا، تیغه مشبک را به بالا و داخل مودیوالوس حرکت می دهد و اگر غشای قاعده ای به پایین برود تیغه مشبک به طرف پایین و خارج تکان می خورد. حرکت رو به داخل و خارج تیغه مشبک باعث حرکت رو بجلو وعقب سلولهای مژکدار می شود.

بطور کلی وقتیکه صوت به پرده بیضی اعمال می شود این ارتعاشات از طریق مجرای دهلیزی به مجرای میانی رسیده و به غشاء قاعده ای می رسد و باعث ارتعاش ان می شود در این حالت میله کورتی و تیغه مشبک هم مرتعش شده و مژک سلولهای مژکدار به یک سمت خم می شوند حرکت مژه ها به سمت بلندترین مژک باعث دپلاریزاسیون سلول مژکدار و حرکت مژک ها بدور از کینوسیلیوم باعث هایپرپلاریزاسیون می شود.

نکته مهم: مژه ها در ارتباط با اندولنف هستند و جسم سلولی سلولهای مژه دار در ارتباط نزدیک با پری لنف است هرگاه مژه ها به سمت کینوسیلیوم حرکت کنند با باز کردن کانالهای پتاسیمی مکانیکی سبب ورود پتاسیم از اندولنف به سلول و دپلاریزاسیون می شوند. و اگر در خلاف جهت حرکت کنند کانالهای مکانیکی بسته شده پتاسیم وارد نمی شود در نتیجه هایپرپلاریزاسیون صورت می گیرد.

نکته مهم: از انتهای اندام کورتی  میانجی گلوتامات یا اسپارتات آزاد می شود که باعث تحریک انتهای عصب شنوایی می شود.

مسیر مرکزبر شنوایی

اکسون های حامل  شنوایی از هسته های حلزونی از طریق راه های عصبی به تکمه های چهار قلوی تحتانی که مرکز رفلکس های شنوایی هستند و از طریق جسم زانویی داخلی (MGN) تالاموس به قشر شنوایی می روند.

قشر شنوایی – اولیه ناحیه 41 برودمن در بخش فوقانی لوب تمپورال قرار دارد.

نکته: مسیر زیتونی – حلزونی که از هسته زیتون فوقانی شروع شده و به سلولهای مژکدار می رود یک مسیر محیط براست که در توجه شنوایی نقش دارد.

نکته

  1. سیگنالهای هرگوش از طریق راه شنوایی هر دو طرف تنه مغز انتقال می یابد ولی میزان انتقال در سمت مقابل کمی بیشتر است.
  2. در اثر ضایعه به قشر شنوایی اولیه درک اولیه داریم ولی تشخیص دقیق و تفسیر از بین می رود مثلا تشخیص نت های موسیقی پس کورتکس شنوایی مسئول شنوایی عالی است.
  3. هر قدر شدت صوت وارده افزایش یابد فرکانس پتانسیل عمل افزایش می یابد.
  4. دو عامل در تعیین جهت صرف نقش دارد:

الف: بوسیله تأخیر زمانی بین ورود صوت به یک گوش و ورود صوت به گوش مقابل

ب: بوسیله اختلاف بین شدت صوت در دو گوش

اختلالات شنوایی:

به دو نوع کری تقسیم می شود:

  1. کری عصبی بدلیل اختلال حلزون یا عصب شنوایی
  2. کری هدایتی بدلیل اختلال مکانیسم های انتقال صوت بداخل حلزون

ایستگاه تست –

کدامیک از موارد زیردر انتقال صوت درون گوش نقش اساسی دارد؟ (ارشد فیزیو 86)

الف- سلولهای مژکدار داخلی

ب- سلولهای مژکدار خارجی

ج- عضلات گوش میانی

د- دریچه گرد

 

 

بخش سوم: حس چشایی

 

گیرنده های این حس روی زبان و اطراف دهان و حتی حنجره و حلق قرار دارند. این از نوع گیرنده های شیمیایی هستند گیرنده ها شبیه جوانه است که جوانه چشایی نامیده می شود و گیرنده ها داخل جوانه ها قرار گرفته اند. گیرنده ها در واقع سلولهای مژکداری هستند که مژک ها از طریق منفذهای کوچک جوانه ها بیرون زده است.

مواد مربوط به حس چشایی روی مژک ها قرار می گیرند و گیرنده ها را تحریک می کنند و انتهای اعصاب متصل به این سلولها هم تحریک شده و تحریکات از طریق اعصاب مربوطه به مرکز منتقل می شوند.

چهار نوع مژه وجود دارد که در مناطق مختلف زبان درک می شوند:

  1. مزه شیرینی: در قسمت جلویی زبان درک می شود. مواد مختلفی باعث ایجاد این مزه می شوند شامل قندها گلیکولها الکلها – آلدهیدها، ستون های، آمید ها، استرها بعضی اسیدهای امینه، اسیدهای سولفونیک اسیدهای هالوژنه نمک های معدنی سرب و مریلیوم و به طور کلی مواد شیمیایی آلی.

موادی که مزه شیرین دارند از طریق پزروتئین GS باعث فعال کردن آدینلیل سیکلاز      می شوند که نتیجه ان افزایش cAMP داخلی سلولی است CAMP با فسفریله کردن کانالهای پتاسیمی واقع در غشای پایه ای سلول چشایی کنداکتانس k را کاهش داده و دپلاریزاسیون ایجاد می کند.

  1. مزه شوری: در قسمت کناری و جلویی زبان حس می شود. بر اثر نمک های یونیزه و عمدتا توسط غلظت یون سدیم بروز می کند اما انیون ها هم کمی باعث ایجاد این مژه می شوند. یون سدیم سلولهای گیرنده شوری را از طریق کانالهای سدیمی که در ارتباط با کانالهای سدیمی اپی تلیومی حساس به آمیلوراید هستند دپلاریزه می کند.
  2. مزه ترشی: در کنار و عقب زبان حس می شود. این مزه بوسیله اسیدها یعنی توسط غلظت یون هیدروژن بوجود می آید و شدت احساس چشایی تقریبا با لگاریتم غلظت یون هیدروژن متناسب است یعنی هرچه اسید قوی تر باشد احساس ترشی ناشی از آن شدیدتر است. اسیدها احتمالا با فعال کردن کانال کاتیونی دریچه دار H+ رسپتورهای ترشی را دپلاریزه می کنند.
  3. مزه تلخی: در عقب زبان درک می شود. دو دسته خاص که از مواد آلی هستند باعث بروز مزه تلخی می شوند:
  4. مواد الی با زنجیره دراز که محتوی نیتروژن هستند
  5. الکالوئیدها مثل کینین – استریکنین – کافئین – نیکوتین

این موادبا کاهش دادن میزان cAMP در سلولهای چشایی نیز افزایش DAG , IP3 باعث بروز مزه تلخی می شوند.

یکنوع G – پروتئین بنام الفا – گاسدوسین در سلولهای چشایی – مربوط به مزه تلخی نشان داده شده که بنظر می رسد با کاهش cAMP در ایجاد این مزه نقش دارد در سلولهای چشایی مزه شیرینی هم وجود دارد که با افزایش cAMP در بروز شیرینی نقش دارد.

نکته: پتانسیل گیرنده در سلولهای چشایی از نوع دپلاریزاسیون است.

نکته: اعصاب مغزی زوج 7-5-9-10 در انتقال مزه چشایی دخالت دارند.

نکته این اعصاب در مسیر عبور خود از تالاموس رد شده و در نهایت به بخش تحتانی جیروس خلف مرکزی در قشر آهیانه و ناحیه اوپرکولی – جزیره ای وارد می شوند.

 

بخش چهارم : حس بویایی

 

گرینده های بویایی از نوع گیرنده های شیمیایی هستند که بوسیله مولکولهای محلول در موکوس بینی تحریک می شوند این گیرنده ها تله رستپور با گیرنده راه دور هستند هیچگونه رله ای در تالاموس ندارند و هیچ ناحیه تصویر شدن برای بویایی در نئوکورتکس وجود ندارد.

این گیرنده ها در واقع سلولهای عصبی دو قطبی هستند که در بخش تخصص عمل یافته مخاط بینی (مخاط مایل به زرد پیگمان دار)  قرار دارند. نرون ها دندریت های کوتاه ضخیم دارند که میله بویایی گفته می شود از این میله ها مژک هایی به سمت مخاط کشیده می شود اکسون نرون های گیرنده وارد پیاز بویایی می شود.

مکانیسم عمل سلول بویایی:

گیرنده بویایی فقط به موادی پاسخ می دهد که با اپی تلیوم بویایی تماس پیدا کرده و در موکوس پوشاننده آن حل شود. این گیرنده ها با G-پروتئین در ارتباطند. بطوریکه در صورت تحریک رسپتور ماده بودار فعال شدن G-پروتئین باعث افزایش cAMP         می شود که با باز کردن کانال سدیمی سبب ورود سدیم بداخل سلول گیرنده و دپلاریزاسیون سلول گیرنده می شود.

نکته مهم: گیرنده های بویایی ظرف حدود 1 ثانیه پس از تحریک بمیزان 50 درصد اداپتاسیون پیدا می کنند و بعد از آن به اهستگی اداپته می شوند.

مسیر مرکز بر بویایی

فیبرهای عصبی بویایی که از پیاز بویایی به طرف عقب سیر می کنند عصب جمجمه ای I یا راه بویایی گفته می شود. در پیاز بویایی اکسون ها برروی گلومرول ها ختم می شوند هر گلومرول محل  ختم 25000 اکسون از سلول بویایی است.

همچنین 2 نوع سلول دیگر نیز در پیاز بویایی هستند که روی گلومرول ختم می شوند:

  1. سلولهای کلافه ای
  2. سلولهای میترال

جسم سلولی این سلولها روی و پیاز بوده و دندریت آنها با گلومرول ارتباط برقرار می کند این ها سیناپس را از سلولهای نرونی بویایی دریافت می کنند بعد اکسون هایشان را از طریق راه بویایی ارسال می کنند تا به بخشهای بالاتر برسد.

در نهایت راه بویایی به دو منطقه در مغز می رسد: ناحیه بویایی میانی   و ناحیه بویایی جانبی.

ناحیه بویایی میانی شامل تعدای هسته است که در جلوی هیپوتالاموس واقع شده و سیگنالهای خود را به سیستم لیمبیک می فرستد. که در ارتباط با رفلکس های بویایی ابتدایی است.

ناحیه بویایی جانبی عمدتا از قشر جلوی پریفرم و قشر پیریفرم و بخش قشری هسته های امیگدالوئید تشکیل شده که تماما بداخل لیمبیک و بخصوص هیپوکامپ می روند. که این سیستم کنترل اتوماتیک اما تا حدودی قابل یادگیری برای خوردن غذا و تنفر از غذای سمی و  ایجاد می کند.

نکته – سیستم بویایی جدید در میمون ها یافته شده که در دو هسته تالاموس پشتی – میانی شده و از آنجا به بخشی از قشر کاسه چشمی پیشانی می روند و بنظر می رسد برای درک خودآگاهانه بویایی باشد. (گایتون)

 

 

خلاصه

  1. سلولهای گیرنده بینایی شامل سلولهای استوانه ای و مخروطی هستند و پتانسیل گیرنده در چشم از نوع هایپر پلاریزاسیون است و فقط در سلولهای گانگلیونی پتانسیل عمل قابل انتقال ایجاد می شود.
  2. گیرنده های اصلی شنوایی سلولهای مژکدار داخلی هستند که در انتقال صوت نقش دارند و پتانسیل گیرنده در این سلولها دپلاریزاسیون ناشی از ورود پتاسیم است.
  3. گیرنده های چشایی کمورستپور بوده و پتانسیل گیرنده از نوع دپلاریزاسیون دارند
  4. گیرنده های بویایی کمورستپور و تله رستپور هستند.

 

بانک تست

1- کدامیک از موارد زیر مربوط به عمل عضلات رکابی و کشنده پرده تمپان است؟ (ارشد فیزیو 87)

الف – تقویت اصوات رسیده به گوش

ب- حفاظت حلزون در برابر اصوات شدید

ج- پوشاندن اصوات با فرکانس بالا در محیط های بسیار آرام

د- تضعیف فعالیت حرکتی سلولهای مژکدار خارجی درون حلزون

2- اصوات با فرکانس بالا کدام ناحیه حلزون گوش را تحریک می کند؟ (ارشد فیزیو 85)

الف – بخش انتهایی

ب- بخش ابتدایی

ج- بخش میانی

د- سراسر حلزون بطور یکنواخت

3- در مورد سلولهای شبکیه کدام عبارت صحیح است؟ (ارشد فیزیو 85)

الف – اکسون سلولهای استوانه ای و مخروطی عصب بینایی را تشکیل می دهند.

ب- ناحیه کانونی فاقد سلولهای استوانه ای است.

ج- سلولهای آماکرین، سلولهای مخروطی و استوانه ای را مهار می کند.

د- حساسیت سلولهای مخروطی نسبت به نور بیشتر از سلولهای استوانه ای است.

4- کدامیک از موارد زیر درباره حس بویایی صحیح است؟ (ارشد فیزیو 84)

الف – گیرنده های بویایی نرون نبوده و از نوع اپی تلیایی هستند

ب- ملکولهای بودار در سطح غشاء به گیرنده های مربوطه متصل و پروتئین G را فعال می کنند.

ج- در انسان ها بیشترین حساسیت سیستم بویایی به اتیل اتراست

د- کمترین تغییر در شدت بو توسط گیرنده های بویایی حس می شود.

5- جوانه های چشایی موجود در 3/1 خلفی زبان به چه مزه ای حساسیت بیشتری دارند؟ (ارشدتغذیه 84)

الف- شیرینی

ب- تلخی

ج- شوری

د- ترشی

 

 

کانال تلگرامی بیوتکنولوژی و زیست شناسی اینستاگرام بیوتکنولوژی, bio1 ریسرچ گیت گوگل اسکولار بیوتکنولوژی لینکدین بیوتکنولوژی
تمام حقوق این سایت متعلق به گروه bio1 به سرپرستی پوریا غلامی تیلکو می باشد . نقل مطالب متمم بدون ذکر منبع، تخلف محسوب شده و متخلفین بر اساس قوانین جاری کشور مورد پیگرد قانونی قرار می گیرند.

جستجو